... خودنویس یعنی دنیای واقعی فردا با بودن در مجاز امروز به شرط آنکه واقعی بمانی....
درباره من
راحت و آرام قدم می زنم
با نگاهم فکر می کنم
با سرم جواب می دهم
و با قلمم خواهم نوشت
------------------------
علیرضا اسم کوچیکمه.صدر هم به معنای بالاست.عادت به قسم خوردن ندارم اما هر آنچه که می نویسم برگرفته از تعلقات روحی و نیازهای درونیم است که ضرورت نوشتنشان را حس می کنم! اما می گویم که بدانند:
دنیای واقعی فردا یعنی بودن در مجاز امروز به شرط آنکه واقعی بمانی....
ادامه...
کی شعر ترانگیزد خاطر که حزین باشد یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد سری تکون داد و گفت : آدم ها چند بار ممکنه تو این دنیا حسابی تنها بشن ؟! همیشه زمان هایی میرسه که در اوج روابط آدم ها تنها میشن و هیچ دلیلی هم برای این تنهاییشون نمیتونن پیدا کنن! یه حرکت چرخشی و توپ و انداختم وسط حلقه و برگشتم و بهش گفتم : تنها شدن آدم ها و تعداد اون بستگی به خودشون داره !هنوز توپ کامل با زمین همگام نشده بود که گرفتش و یه ضرب انداخت تو حلقه .نگاهی کرد و گفت : تو با این رفتارهایی که داری فکر می کنی چند بار ممکنه تنها بشی ؟! یک ، یک ! دستی به سرم کشیدم و گفتم : احتمالا فقط یه بار ! که اون موقع هم چاره ای نیست همه تنها میشن ! لبخندی زد و گفت : یعنی الان اصلا تنها نیستی؟! دو ، دو ! گفتم : نه ! نه من نه تو هیچکدوم تنها نیستیم .چون آدم تنها هیچوقت احساس خوشبختی نمی کنه ..... بر جگر داغی ز عشق لاله رویی یافتم در سرای دل بهشت آرزویی یافتم عمری از سنگ حوادث گشته ام چون غبار تا به امداد نسیمی ره به کویی یافتم خاطر از آیینه صبح است روشن تر مرا این صفا از صحبت پاکیزه رویی یافتم گرمی شمع شب افروز آفت پروانه شد سوخت جانم تا حریف گرم خویی یافتم لیوان آب و پر کردم و خوردم ؛ نگاهی بهش کردم و گفتم : سه ، دو ! توپ و چرخوند و گفت : شاید با من بودن به معنای تنها نبودنت اما بعضی وقت ها حتی با من هم تنهایی ! چون من از تو نیستم اما تو از خودتی ! زمان هایی که تو از خودت جدا میشی صد تامثل من هم که کنارت باشن بازم تنهایی ! تنهای تنها ..... بی تلاش من غم عشق تو در دل نشست گنج را در زیر پا یت بی جستجویی یافتی تلخکامی بین که در میخانه دلدادگی بود پر خون جگر هر جا سبویی یافتی چون صبادر زیر زلفم هر کجا کردی گذار بک جهان دل بسته بر هر تارمویی یافتی به این سادگی ها هم که فکر می کنی نیست ! چون اگر اینجوری بود هیچ وقت از تو به خودت و از من به خودم تعبیر نمی کردن همیشه یا من و با تو تعریف می کردن یا تو رو با من ! توپ و دوباره چرخوند و یه راست وسط حلقه ! لیوان آب و از دستم گرفت و گفت : حالا چهار ، سه...... غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
یکدیگر را دوست بدارید ، اما از عشق زنجیر مسازید : بگذارید عشق همچون دریایی مواج میان ساحلهای جانتان در تموج و اهتزاز باشد . جامهای یکدیگر را پر کنید اما از یک جام منوشید . از نان خود به یکدیگر هدیه دهید اما هر دو از یک قرص نان تناول مکنید . با شادمانی باهم برقصید و آواز بخوانید اما بگذارید هر یک برای خود تنها باشید ....... ممنون از پیامتون
سلام مهربان یار ایام ما ! صدر عزیز ... مثل همیشه ارادتمندیم / و برای همیشه / عدم حضور در سرای سراسر مهر و ادبت را به حساب کم سعادتی ما بگذار چرا که ما قطره ای از خودنویس با عرفان و ادب و معرفتت نخواهیم شد. که سرایت همه بهشت آرزوهاست.
... چرا توقف کنم؟ راه از میان مویرگهای حیات میگذرد کیفیت محیط کشتی زهدان ماه سلولهای فاسد را خواهد کشت و در فضای شیمیایی بعد از طلوع تنها صداست صدا که جذب ذره های زمان خواهد شد چرا توقف کنم؟...
سلام. خیلی اوقات احساس دین میکنم که بیام و بهت گیر بدم / بابا این چه طرزه نوشتنه آخه . آدمو یاد پله های یه اسمون خراش بدون آسانسور میندازه . من همونقدری که از خودم خوشم میاد از اینجور نوشتن بدم مباد .
سلام// هنوز صدای پاهایی که با عشق رو سفره دلم کشیده میشه منو سرزنده می کنه و هنوز جاپاهای عاشقانه یه سرود آشنا که از طرف معشوق میاد دلم رو اروم می کنه می دونی که من و تو وقتی ما بشیم تازه عاشقیم اینکه منو با تو و تو رو با من تعریف می کنن به خاطر اینه که جدا از همیم ولی اگه ما بشیم یکی بشیم یه جور بشیم یه شکل بشیم دیگه بینمون فاصله نیست و تنها نیستیم// یا حق امام حسن مجتبی علیه السلام پشتیبانتون
سلام . عمیق٬ پر مغز و کمی مبهم بود ولی حالشو بردیم ... دوست خوبم خیلی وقتا انسان در بین یک لشکر ۱۰۰۰۰ نفری آدمیزاد حس غریب تنهای رو داره و گاهی در یک کلبه خالی وسط جنگل حس تنهایی از اون دوره . شاد باشی .
سلام . این گفتگوها و این نوشته هات ؛ این سبک صفحه بندی و شکل دهی به متنت عجیب شیرینه برام صدر عزیز .... اما این دو تا چی هستن که به جای هم تعریف می شن ؟ عشق ؟ دل ؟ روح ؟ جان ؟ یه کمی منو از این گیجی بیرون بیار ..... / ماری
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
با درود خدمت شما دوست ارجمند
با عرض پوزش از شما که به دلیل حجم بالای کاری مجبور بودم این پیام را از قبل آماده کنم
همکار گرامی قصد دارم تا از شما دعوت کنم که در دولت عشق عضو شوید
دولت عشق یک تارنگار فرهنگی میباشد
حال چرا و چگونه همه چیز را برایتان در تارنگار نوشته ام
با سپاس و پوزش مجدد ..... نوید نیک کار
یکدیگر را دوست بدارید ، اما از عشق زنجیر مسازید :
بگذارید عشق همچون دریایی مواج میان ساحلهای جانتان در تموج و اهتزاز باشد .
جامهای یکدیگر را پر کنید اما از یک جام منوشید .
از نان خود به یکدیگر هدیه دهید اما هر دو از یک قرص نان تناول مکنید .
با شادمانی باهم برقصید و آواز بخوانید اما بگذارید هر یک برای خود تنها باشید .......
ممنون از پیامتون
دوست عزیز لطفا برای عضویت
نام + یاهو آی دی + ایمیل خود را برای من بفرستید
ممنون
نوید نیک کار
از همه قشنگتر اینجا بود : " چون آدم تنها هیچوقت احساس خوشبختی نمی کنه " این جمله یعنی ما هیچ وقت تنها نیستیم (:
سلام......اگردر تنهایی خویش به حقیقت نزدیکتر شویم احساس خوشبختی خواهیم کرد.....حقیقت معنا....موفق باشی...غریب...
سلام مهربان یار ایام ما ! صدر عزیز ...
مثل همیشه ارادتمندیم / و برای همیشه /
عدم حضور در سرای سراسر مهر و ادبت را به حساب کم سعادتی ما بگذار چرا که ما قطره ای از خودنویس با عرفان و ادب و معرفتت نخواهیم شد. که سرایت همه بهشت آرزوهاست.
ارادتمند
سلام...وقتی به وبلاگ شما میام یه احساس نشاطی به من دست میده... ممنونم از زحمتی که میکشید....
... چرا توقف کنم؟
راه از میان مویرگهای حیات میگذرد
کیفیت محیط کشتی زهدان ماه
سلولهای فاسد را خواهد کشت
و در فضای شیمیایی بعد از طلوع
تنها صداست
صدا که جذب ذره های زمان خواهد شد
چرا توقف کنم؟...
به روزم وقت کردی یک سر بزن خوشحال می شم
سلام.
خیلی اوقات احساس دین میکنم که بیام و بهت گیر بدم /
بابا این چه طرزه نوشتنه آخه . آدمو یاد پله های یه اسمون خراش بدون آسانسور میندازه .
من همونقدری که از خودم خوشم میاد از اینجور نوشتن بدم مباد .
salam inja fogholadeh astttttttttttttt***kashki mitonestam to dastam begiramet va ketabchara benevisam
سلام// هنوز صدای پاهایی که با عشق رو سفره دلم کشیده میشه منو سرزنده می کنه و هنوز جاپاهای عاشقانه یه سرود آشنا که از طرف معشوق میاد دلم رو اروم می کنه می دونی که من و تو وقتی ما بشیم تازه عاشقیم اینکه منو با تو و تو رو با من تعریف می کنن به خاطر اینه که جدا از همیم ولی اگه ما بشیم یکی بشیم یه جور بشیم یه شکل بشیم دیگه بینمون فاصله نیست و تنها نیستیم// یا حق امام حسن مجتبی علیه السلام پشتیبانتون
سلام . عمیق٬ پر مغز و کمی مبهم بود ولی حالشو بردیم ... دوست خوبم خیلی وقتا انسان در بین یک لشکر ۱۰۰۰۰ نفری آدمیزاد حس غریب تنهای رو داره و گاهی در یک کلبه خالی وسط جنگل حس تنهایی از اون دوره . شاد باشی .
سلام . این گفتگوها و این نوشته هات ؛ این سبک صفحه بندی و شکل دهی به متنت عجیب شیرینه برام صدر عزیز .... اما این دو تا چی هستن که به جای هم تعریف می شن ؟ عشق ؟ دل ؟ روح ؟ جان ؟ یه کمی منو از این گیجی بیرون بیار ..... / ماری