دیده ما چو به امید تو دریاست ، چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی
دردمندان غمت زهر هلاهل نوشند
قصد این قوم خطا باشد هان نکنی
ایستاد و گفت:با مرگ چقدر آشنایی؟!
یه داستان قدیمی هست که همیشه آدم ها رو دنبال خودش می کشونه و هیچ وقت هم دست از سرشون بر نمی داره خیلی ها میگن حقیقته خیلی ها هم می گن واقعیته! خندیدم و گفتم اینهمه موضوع ، چرا مرگ؟! اومد طرفم و گفت :چون دوستش دارم.حالا نظرت و بگو. این پا اون پا کردم و گفتم: به نظر من زندگی مهمترین نعمتیه که خدا به آدم ها داده . به نظرم زندگی مهمترین بهانه آدم ها برای بودنه و به نظرم زندگی زیباترین حس غریزیه آدم هاست برای همیشه.به نظرم ،تا آسمان ، تا خورشید ،تا کوه هست زندگی باید کرد......
دل از سنگ باید که از درد عشق
ننالد خدایا ! دلم سنگ نیست
مرا عشق او چنگ اندوه ساخت
که جز غم در این چنگ آهنگ نیست
به لب جز سرود امیدم نبود
مرا بانگ این چنگ خاموش کرد
چنان دل به آهنگ او خو گرفت
که آهنگ خود را فراموش کرد.....
دستام و بردم سمت سرش و گفتم:به نظرم زندگی تنها مخلوقیه که برای درک کردنش نیاز نیست همه جا و همیشه دنبالش بگردی چون همیشه در کنارت....
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را که افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرکشی هم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی...
اومد طرفم و با تعجب پرسید: تو مطمئنی که حالت خوبه؟! کجایی؟! من می گم از مرگ بگو تو زندگی و برام تعریف می کنی! اومد جلوتر و با صدای محکم ادامه داد: بگو از مرگ می ترسم این قدر هم حاشیه نرو ! یه کلام بگو وحشت دارم و این همه صغری کبرای بی ربط هم نچین!گفتم: تو واقعا نظرت اینه! لبخندی زد و گفت: دقیقاْ ! ادامه دادم: ولی به نظر من زندگی زیباست! زندگی جاری است ! دستش و کرد تو جیبش و سرش و کج کرد و گفت: دیدی گفتم این قدر از مرگ می ترسی که حتی جرات گفتنش و هم نداری! تو ترسویی!سرم و تکون دادم و رفتم به طرف در و آروم زیر لب گفتم :و مرگ آخرین هیجان زندگی است.....
هرگز نمی کند ز سر خود خبر مرا
تا در میان میکده سر بر نمی کنم
سلام
چه وبلاگ زیبایی دارید
پیشکسوت هم هستید
موفق باشید
به ما تازه واردین هم سر بزنید:)
سلام
خوبی
مرسی که بهم سر زدی
موفق باشی
سلام دوست مهربانم....ممنون به یادم بودی....من ترک عشق شاهد و ساغر نمی کنم....صد بار توبه کردم و دیگر نمی کنم.....آری مرگ آخرین هیجان زندگی است...در پناه حق...غریب...
سلام
واقعا وبلاگتون عالیه.از اینکه باشما آشنا شدم خوشحالم.
سلام
عالیه
ممنون که سر زدین
سلام
ممنون که به وبلاگ من سر زدید
موفق باشید
جملهی آخر شاهکار بود/.
سرگیجه گرفتم چرا کج کج مینویسی؟ ((:
واقعا لذت انگیز بود
سلام :
من بروزم خوشحال میشم سر بزنید
نظر فراموش نشه
سلام خوبی
چه خبرا
نظر من پس کو
گم شده؟
اخرین هیجان زندگی خیلی خوبه
این یکی خیلی قشنگ بود
درووووووووووووووووود
اینقدر قشنگ داستان هاتون رو تصویر می کنید که آدم فکر می کنه یکی از نقش های اون داستانه
به نظرم شما باید دستی در رشته تئاتر داشته باشید
نمی دونم ... شاید هم نداشته باشید
اول و آخر مرگ ..... موندن میون راهه
راستی
فکر نمیکنید جای اسم یه وبلاگی توی جعبه لینکهاتون خالیه؟
احیانا فکر نمیکنید اون وبلاگ ... وبلاگ من باشه؟