صلاح از ما چه می جویی که مستان را صلاگفتیم
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم
در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ورنه سخن این بود و ما گفتیم
دیروز غروب فکر می کردم که فردا غروب چجوری ؟
پرسیدم راستی فردا همین موقع ....
وسط حرفم پرید و گفت : عجله نکن ، می بینی !
گفتم: فکر کنم فردا غروب فلان جا باشم و فلان کار رو می کنم . فلانی و می بینم و فلان مورد و حل می کنم. راستی فلانی رو هم بعدش باید ببینم و فلان موضوعی رو که صحبت کرده بودیم و قراردادش و بنویسم.
یه نگاهی کرد و خندید .
پرسیدم: به چی می خندی ؟!
گفت : به اینکه فردا غروب نشسته باشی اینجا و بگی راستی فردا غروب چجوریه؟!
گفتم: نه !اینطوری نیست که نیست!
خندید و زد رو شونه هام و گفت: دیروز هم همین حرف و زدی!
من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده ام لیکن
بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتم
سلام!
انشاالله روواسه همین روزاگذاشتن.تایادت نره که تواجازه داری برنامه ریزی کنی امایکی دیگه تصمیم میگیره که اون رو عملی بکنه یا نه!!!
سلام بالاخره پاتوقک اپ شدالبته باکمی تغییرات منتظرنظرتون هستم
سلام خوبی؟
فردا غروب مم دارم همینو می پرسم
روزها رو نمیشه پیش بینی کرد
سلام دوست خیلی خیلی قدیمی:
بیا ببینم میشناسیم یا نه...
چطوری رفیق قدیمی ؟!
خبری ازت نیست آقا
زنگ میزنیم جواب نمیدین (;