پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود
مهر ورزی تو با ما شهره آفاق بود
حسن مهرویان مجلس گر چه دل می برد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
خیلی ساده بود و بی خیال .لیوان آب و برداشت و بدون مقدمه ریختش روی فرش و با لبخند گفت : اینقدر به این گل های قالی آب می دم تا .....
حرفش و قطع کردم و گفتم : بی خیال . نقل همن مثل معروفه .از اون حرف های روانشناسی که می زنن نه بابا یه دریاچه آب هم که به این گل ها بدی .....
حرفم و قطع کرد و گفت : شاید بزرگ نشن اما می پوسن . من هم همین و می خوام !
خندیدم و گفتم : حیف این قالی نیست که بپوسه ؟!
لیوان و برگردوند و گفت : یادت باشه قالی های ماشینی و برای خراب شدن و پوسیدن می سازن نه برای ماندن و جاودانه شدن !
رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر دست ساقی سیمین ساق بود
سلام مهربون...دلم برای نوشته های قشنگت تنگ شده بود...یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود....رقم مهر تو بر چهرهء ما پیدا بود....در پناه حق...غریب