خودنویس

... خودنویس یعنی دنیای واقعی فردا با بودن در مجاز امروز به شرط آنکه واقعی بمانی....

خودنویس

... خودنویس یعنی دنیای واقعی فردا با بودن در مجاز امروز به شرط آنکه واقعی بمانی....

۱۰۰۱ شب - 86

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت 
                   دائماْ یکسان نباشد حال دوران غم مخور
                                  هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب

                                                                  باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور

پشت یه تیکه کاغذ نوشتم ؛ از این که نفهمیدی خیلی خوشحالم .

کاغذ و گرفت و زیرش نوشت ؛ از این که نفهمیدم واقعا خوشحالم .

از دستش گرفتم و زیرش نوشتم ؛ بسیار عمل باید تا پخته شود خامی !

از دستم گرفت و زیرش نوشت ؛ بسیار عدم باید تا زنده شود راهی !

گرفتمش و زیرش نوشتم ؛ جدای از همه این حرفا ،‌خوب نگاه کن تا یاد بگیری!

کاغذ گرفت که زیرش بنویسه ،‌دید که کاغذ ، دیگه جایی برای نوشتن نداشت .رو کرد بهم و گفت : همیشه آرزوی این بوده که از تو بهتر بشم . ازت یاد می گیرم اما شک نکن که یه روزی به خودت یاد میدم !

کف دستش و باز کردم و روش نوشتم ؛ کاغذ تموم شد ،‌ کف دستت که بود !

گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
                                                     هیچ راهی نیست کان را پایان نباشد غم مخور


نظرات 15 + ارسال نظر
گمنام جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 12:23 ق.ظ http://fanousmasir.blogfa.com

سلام. ما که دیگه غم نمی خوریم از هفت دولت آزادیم غم نداره که توو هم پیشنهاد می کنم از هفت دولت آزاد بشی مثل من تا غم نخوری

گمنام یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 12:24 ق.ظ http://fanousmasir.blogfa.com

سلام. به نظر شما باید چکار کرد؟ باید کف دست کسی نوشت؟ یا روی پیشونیش ؟

محبوب یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 10:38 ب.ظ http://mahboob-mahboob.blogsky.com

دروووود دوست عزیز. خوبید؟
نمیدونید با دیدن وبلاگتون چقدر خاطره برام زنده شد
من یاسمنگولای سابق هستم... نمیدونم بعد از این همه سال خاطرتون باشه یا نه... اما وبلاگ و نوشته هاتون اینقدر برجسته بودن که تا دیدم یادم افتاد شما رو

مثل همیشه بکر مینویسید

بدروووود

محبوب دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 10:33 ق.ظ http://mahboob-mahboob.blogsky.com

درووووود
درخواست تبادل لینک مجدد دارم
با اجازه لینک شما رو گذاشتم

گمنام دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 10:03 ب.ظ http://fanousmasir.blogfa.com

سلام رفیق. من اومدم و هستم و برگشتم اماده ام تا رو سینه ی طرف هم خواستی بنویسم چه برسه رو پیشونیش هستم و ایستادم

گمنام سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 04:14 ب.ظ http://fanousmasir.blogfa.com

سلام تکلیف؟منتظرم؟

گمنام سه‌شنبه 16 اسفند 1390 ساعت 08:58 ب.ظ http://fanousmasir.blogfa.com

سلام ممنونم که جوابی نمیدید و در بلا تکلیفی قرار دادید منو برادر رفیق دوست همراه فرمانده من اماده ام نیرو اینجا ول معطله

گمنام جمعه 19 اسفند 1390 ساعت 08:28 ب.ظ http://fanousmasir.blogfa.com

سلام. رفیق چطوری؟ آقا من از شما یه خواهشی دارم اگر میشه شماره تماستون رو به من بدید تا بتونم در ارتباط باشم کما کان سر در گمم و منتظر اگر براتون مقدوره ممنون میشم.

[ بدون نام ] جمعه 19 اسفند 1390 ساعت 09:03 ب.ظ

سلام. آقا من منتظر جواب اون ایمیلم.
اخوی با اونا دعوا کردی به ما چه؟
من جزوه و کتاب میخوام.
دستمم یه دفتر هزار برگه کاغذش به این زودیا تموم نمیشه که رو درو دیوار بنویسیم.
جناب صدر عجله کن.
یاعلی

محبوب شنبه 20 اسفند 1390 ساعت 10:13 ب.ظ http://mahboob-mahboob.blogsky.com

درووووووووووووووووود

آپ کن وبلاگ خود را
ای دوست

[ بدون نام ] یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 03:52 ب.ظ


سلام

رها یکشنبه 21 اسفند 1390 ساعت 03:54 ب.ظ http://rahabayadshod.masirblog.net

ما زیاران چشم یاری داشتیم... خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم...
سلام علیکم...
فرموده بودید صبر مرحمی بر زخم هاست ولی چه می توان کرد که شاید مرحم باشد ولی التیام بخش نیست بعضی زخمها مثل زخم چاقو بر روی صورت آدم می ماند که هر وقت به آینه نگاه می کنی آن را می بینی و تمام اتفاقات دیگر بار برایت زنده می شود.
ای کاش هیچ وقت با شما طرح مسئله نکرده بودم و این نامردی و بی معرفتی را در دل پنهان می گذاشتم. و شما همچنان برای من با همان ذهنیت انسان عالم، مبارز، متعهد، دلسوز و امانت دار ناموس مردم باقی می ماندید.
ولی صد حیف که فکر می کردم هنوز غیرت و مردانگی زنده است و فقط در سخن ها برای جذب افراد نیست. و خانمهای همکار خود را عین ناموس خود می پندارند.
به یگانگی خداوند متعال از شما انتظار هیچ گونه حمایت نداشتم ولی انتظار بی حرمتی و وارونه نمایاندن حقیقت نیز نداشتم.
به یگانگی خداوند متعال اگر فقط مسئول بودید و سر کلاس درس شما نشسته بودم و حق معلمی گردن من نداشتید خیلی خوب و دقیق می توانستم پاسخ های شما را بدهم ولی چه کنم که نتوانستم.
خدایا تو شاهد باش که ایشان هیچ وقت از سوءنیت و بی اخلاقی فرد مذکور با من و دیگر دوستان سخن نگفتند در حالی که به همه می گویند به ما تذکر دادند. بلکه بالعکس. خدایا تو شاهد باش به فرموده ی خودشان، ایشان از بی اخلاقی و بی معرفتی شخص مذکور اطلاع داشتند ولی برای برخی مقاصد که انشاءلله برای تو بوده است سکوت کردند. و این یعنی بی تفاوتی به...
خدایا تو شاهد باش که ایشان فقط در مورد اینکه مکان مسیر منتسب به ... با پدر من صحبت کردند و در مورد هیچ فردی به ایشان تذکری ندادند و بلکه بالعکس.
خدایا تو شاهد باش جرم من فقط صبر و تحمل توهین ها و تحقیرها و تمسخرها برای ماندن در راهی که می گفتند برای دفاع از ولایت و آرمانهای انقلاب طراحی شده است بود.
خدایا تو شاهد باش که جرم من اعتماد، سکوت، محبت و دلسوزی بیش از حدم در حق اطرافیانم بود.
خدایا تو شاهد باش می خواستم تا آخر این راه باشم و از هیچ چیزی ابایی نداشتم حتی از بی آبرو شدن که حفظ حرمتش از کعبه ی تو بالاتر است. و چهل روز صبر کردم تا مبادا براساس احساساتم تصمیم بگیرم و در همه حال از تو آنچه خیر و صلاح است را خواستار بودم.
اما اگر مبارزه در راه حفظ ولایت و آرمانهای انقلاب یعنی دروغ، یعنی بی حرمتی به دیگران، یعنی تحقیر کردن همدیگر، یعنی متهم کردن دیگران برای توجیه اشتباهات خود، یعنی سوءاستفاده از تعهد و آرمان خواهی دیگران، یعنی بی تفاوت بودن در حفظ ناموس دیگران، یعنی بازی با احساسات دیگران، یعنی نگه داشتن دیگران در کمترین حد برای بالا ماندن خود، یعنی عدم تلاش برای ارتقای نیرو به هر بهانه ای، یعنی هدف وسیله را توجیه می کند، من این مبارزه را نمی خواهم و از آن متنفرم.
با خدای خود عهد بسته بودم بمانم تا زمانی که از مسیری که در آن هستم بیرونم نکنند از آنجا خارج نشوم که نکند مسئولی که از او تبعیت می کنم روزی از نبود نیرو و یاور بخواهد گله و شکایتی در نزد خداوند متعال داشته باشد. و یار و یاورش در سختی ها مشکلات باشم. و خدا را صد هزار مرتبه شکر که چنین اتفاقی افتاد و حجت بر من تمام شد که هم مستقیم و هم غیر مستقیم به من گفتند برو و از من رفع تکلیف شد. مطمئنا ومسلما تنها راه مبارزه هم، ماندن در این مسیر نیست.
تبریک می گویم حذف من نیز مانند یک عمل جراحی بدون هیچ خونریزی ظاهری صورت گرفت.
با وجود اینکه همگان می دانند شاید من و یکی دیگر از خانم ها تنها کسانی بودیم که بیشترین وقت و هزینه را صرف ماندن در این راه و رسیدن به اهدافش کرده بودیم (چه در این سایت چه در خبرگزاری) چون انشاءلله برای رضای خداوند متعال بوده هیچ ادای دینی از طرف کسی نسبت به خود احساس نمی کنم. و حتی بالعکس.
هر چند اطلاعات ما اطلاعات سوخته ای بود ولی با وجود تمام نامردی هایی که در حقم شد هر آنچه دیدم و شنیدم نزد من امانت می باشد.
الباقی درد و دل ها و رنج نامه ها باشد بهانه ای برای درد و دل کردن با مولا و صاحبم که خوب مبارز، سیاست مدار، حکم، رازدار و دلسوزی ست. یاعلی (ع)

[ بدون نام ] یکشنبه 28 اسفند 1390 ساعت 11:12 ق.ظ

دروووووووووووووووووووووووووووووود
نوروظتان پیروض باااااااااااااااااااااااااااد

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار...
خوش به حال روزگار ...

یه آشنا یکشنبه 28 اسفند 1390 ساعت 12:57 ب.ظ http://www.dastanemasir.masirblog.net

قابلی نداشت!!

عطریاس سه‌شنبه 5 اردیبهشت 1391 ساعت 07:32 ب.ظ

ایام سوگواری ام ابیها فاطمه زهرا سلام الله تسلیت باد

آتـــــــــش به درخانه مولا بهانه بود

مقصود خشم کشتن بانوی خانه بود

باآنهمه ســــفارش پیامبر خدا ص

دوســـــــــــتی علی ع تازیانه بو

آنشب قویترین سند غربت علی ع

تشییع مخفیانه ودفن شبانه بود

اللًّهُـ‗ـمَ صَّـ‗ـلِ عَـ‗ـلَى مُحَمَّـ‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗ـَد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد