دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم زسر زلف تو زنجیر کنم
با سر زلف تو مجموع پریشانی خود
کو مجالی که سراسر همه تقریر کنم
فکر کردن به باختن در عین پیروزی مثل پات کردن تو بازی شطرنجه ! هم شیرینه هم ناباورانه !سراسر زندگی آدم ها هم مدام تواین فاز می چرخه . با باور پیروزی قدم می زنیم و مدام به « نکنه شکست بخوریم » فکر می کنیم ! بازی بازی بازی .....
بازی بادل
بازی با روح
بازی با زندگی
بازی با عاشقانه
بازی با شرط عشق
بازی با نگاه عاشقانه
بازی با امروز و دیروز و فردا
بازی با جدایی ها و نرسیدن ها
بازی با قلب سپرده و از دست داده و
بازی با پیروزی و شکست و مساوی اما ....
اما بدون حریف ! یه باز ی یه نفره که همه تو اون دخیلن اما هیچکس بازی نمی کنه ! فقط تماشا می کنن ! فقط شاهدن و نظاره گر ! چه بیرحمانه تشویق می کنند و چه نامطمئن زمین را ترک می کنند ! و تا باد چنین بادا !
دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم