از لعل تو گریابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
دستی به ابروهاش کشید و پرسید: بزرگترین ریسک زندگیت چی بوده ؟!
تو زندگی یه سری موقعیت ها پیش میاد که همه اسمش و میذارن ریسک. هر کسی هم تواین دنیا اگر بپرسی خودش و برزک ریسک کننده قرن میدونه ! دستی به پیشونیم کشیدم و گفتم : پس نمی دونی ! من نه اینکه آخر ریسک اما دیگه حداقل یکی مونده به آخرشم! خندید و گفت : شوخی رو بی خیال شو ، بزرگترین ریسک زندگیت چی بوده ؟! قضیه رو جدی برگزار کرد.نشستم روبروش و گفتم : میدونی از نظر من بزرگترین ریسک تو زندگی هر آدمی شرط بستن رو زندگیش برای رسیدن به هدفی خاصه! دستاش و گرفتم تو دستم و ادامه دادم : نه من که همه بزرگترین ریسک تو زندگیشون شاید همین باشه ! چون اگر آدم ببازه دیگه نیست که بخواد جبران کنه ! فقط همین قدر بهت بگم که بدون عشق هیچ ریسکی متولد نمیشه ...
عشق هرجا رو کند آنجا خوش است
گر به دریا افکند دریا خوش است
گر بسوزاند در آتش دلکش است
ای خوشا آن دل که در این آتش است
تا بینی عشق را آیینه وار
آتشی از جان خاموشت برآر
هر چه می خواهی به دنیا نگر
نگاهی بهم انداخت و گفت : یعنی برزگترین ریسک تو ریسک روی زندگیت بوده!؟دستش و رها کردم و گفتم : خب آره ! چطور مگه ؟! نگاه معنا داری کرد و گفت : پس هنوز هیچ ریسکی تو زندگیت نکردی ، همیشه زندگی بزرگترین مخلوق نیست .....
دشمنی از خود نداری سخت تر
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جان نو خورشیدوار
عشق هستی زا و روح افزا بود
هر چه فرمان می دهد زیبا بود
و ادامه داد: میدونی مرکز ثقل این زندگی که تو ازش دم میزنی چیه ؟! کلافه شده بودم. خیلی نمی فهمیدم چی میخواد بگه! سرم و تکون دادم و گفتم : نه ! دستش و گذاشت رو قلبم و گفت : پس بهتره بدونی مرکز ثقل زندگی تو پشت این دیواره های ناپیداست ! اگر تو بزرگترین ریسکت تو عمرت رو زندگیت بوده پس بهتره بدونی که هنوز اهل ریسک نیستی ! چون من رو مرکز ثقل زندگیم دارم ریسک می کنم! پس هنوز مونده تا خودت و وارد بازی بکنی ....
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد