گر زدست زلف مشکینت خطایی رفت ،رفت
ور زهندوی شما بر ما جفایی رفت، رفت
عشق بازی را تحمل باید ای دل پایدار
گر ملالی بود ور خطایی رفت ، رفت
بخار پنجره رو پاک کرد و گفت : با الهه عشقت چطوری معاشقه می کنی ؟!
هر آدمی تو این چند روز دنیا که هست و نیست یه سری برگزیده ها داره مثل برگزیده عشق ، برگزیده سکوت و هزار تا برگزیده دیگه که یه روزی باید تکلیفش و با این برگزیده ها روشن کنه! در حالی که آب و تو لیوان سنگین و سبک می کردم رفتم تو فکر ، یعنی چی؟! برگزیده ! سرم و بالا گرفتم و خواستم با شوخی قضیه رو برگزار کنم برای همین گفتم : به آسونی ! نگاهی کردو به خط دیگه روی پنجره بخار گرفته کشید و گفت :مطمئنی؟! نمی دونم یعنی نمی دونستم ! نمی خواستم با نگاه کردن تو چشمم بفهمه که گیر کردم! نگاهم واز نگاهش دزدیدم و در حالی که بالا پایین رفتن آب تو لیوان و نظاره گر بودم آروم گفتم .....
لب دریا، نسیم و آب و آهنگ،
شکسته ناله ی موج بر سنگ
مگر دریا دلی داند که ما را،
چه توفانی در این سینه تنگ!
تب و تابی ست در موسیقی آب
کجا پنهان شده این روح بی تاب
فرازش شوق هستی شور پرواز،
فرودش:غم؛ سکوتش:مرگ ومرداب
و ادامه دادم: پاسخ دادن به برگزیده ترین نیزهای هر آدمی مثل ما نیازمند داشتن یه روح برگزیده و یه تصمیم برگزیده تر هستش ! شاید به این راحتی ها نشه بهش جواب داد! اما مطمئن باش اگر روزه برسه که ..... که حرفم و قطع کرد و گفت .....
سپردم سینه را بر سینه کوه
غریق بهت جنگل های انبوه
غروب بیشه زارانم در افکند
به جنگل های بی پایان اندوه !
بخوان، ای مرغ مست بیشه دور،
که ریزد از صدایت شادی و نور،
قفس تنگ است و دل تنگ ، ورنه
هزاران نغمه دارم چون تو پر شور !
ادامه داد: شاید همیشه برای هر کاری یه زمانی که نه چند زمان وجود داشته باشه اما این و بدون برای رهایی از دام بسط نگاه خواهشانه فقط یک زمان و اون هم بسیار محدود هستش! اگرنتونی درکش کنی شاید ... که نه حتما هیچ وقت دیگه نمی تونی اون و درک کنی! رفتم کنار پنجره ؛ دو تا خط بود ؛ راست می گفت یک بار در یک زمان و اون هم خیلی محدود آدم ها اجازه پیدا می کنن برگیده بودن احساسشون و ابراز کنن ! برگشتم روبروش و آروم گفتم : ولی یه اما هم داره ! و اون هم این که اول تو بتونی تشخیص بدی احساست برگزیده هست یا نه بعد به فکر بروزش باشی! نگاهی کرد و گفت : همه شب، گفت دریا قصه با ماه.....دریغا حرف من، حرف نگفته !
از سخن چینان ملالت ها پدید آمد ولی
گر میان همنشینان ناسزایی رفت ، رفت