یک بحرسرشک بودم و عمری سوز
افسرده و پیر می شدم روز به روز
با خیل عاشقان چو همرزم شدم
سوزم:همه ساز گشت و شامم همه روز
یه روزی در گوشم گفت:
اگر بخواهی ، فردای تو همون فردایی که دیروز آرزوش و داشتی! فقط بخواه.
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش