... خودنویس یعنی دنیای واقعی فردا با بودن در مجاز امروز به شرط آنکه واقعی بمانی....
درباره من
راحت و آرام قدم می زنم
با نگاهم فکر می کنم
با سرم جواب می دهم
و با قلمم خواهم نوشت
------------------------
علیرضا اسم کوچیکمه.صدر هم به معنای بالاست.عادت به قسم خوردن ندارم اما هر آنچه که می نویسم برگرفته از تعلقات روحی و نیازهای درونیم است که ضرورت نوشتنشان را حس می کنم! اما می گویم که بدانند:
دنیای واقعی فردا یعنی بودن در مجاز امروز به شرط آنکه واقعی بمانی....
ادامه...
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت بشکست عهد و ز غم ما هیچ غم نداشت یا رب مگیرش ار چه ٬ دل چون کبوترم افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت فرار همیشه راحت ترین راه حلیه که به ذهن میرسه! ما آدم ها وقتی که میخواهیم یه لقمه بزرگتر از دهنمون برداریم اولش با چنان غرور و مستی ای رو این زمین خدا قدم میزنیم که اگر کسی نشناستمون میگه تک فرشته هستی بر صدر نشسته ! آخه یکی نیست بگه اگه نمیتونید چرا ادعا می کنید! این درد ٬ درد ه دل نیست . این درد ٬ درد ه ذهنه! با هزار و یک سختی شروع میشه اون موقع که میخواد به جواب برسه پس میزنیم! اون وقت به جای اینکه استقامت کنیم فرار می کنیم .فرار از .... فرار از خود فرار از دیگر ها فرار از زندگی ها فرار از همه نگاه ها فرار از همه بودن ها فرار از همه شنیدن ها فرار از همه ی پرسش ها فرار از همه ی پاسخ دادن ها فرار از همه ی راز هاو هم نیازها فرار از همه ی شروط و قیود و بندها فرار از همه ی محتاجان و احتیاج ها فرار از همه ی دوست داشتن ها و سریره ها و فرار از همه ی میادینی که تنها بسطشون علاقه ها بود چرا؟! چون وقتی که شروع میشد میدان مقدس مبارزه برای تصاحب چشم رو با میدان مبارزه برای تصاحب عاطفه اشتباه گرفقیم ! اون وقت که فرار کردن ..... ساقی بیار باده و با محتسب بگو انکار ما مکن چنین جام ٬ جم نداشت
هنوز زوده از شاگرد پادریت امتحان بگیرید .. هنوز خیلی مونده کلامهای زیبات در قلب سیاهم خوب بشینه.. و این همش برای قلب نامهربان ماست.. وگرنه اگر ذره ای مهربانی در قلب من بود چون ماه تابان می شدم...اما ! : قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به من یاد نداد...
و اما قشنگترین مبارزه از دید قاصر من مبارزه با نامهربونی هاییه که فطرت خدادادی انسان اونو نامهربون می دونه....
وفادار و پایبند به عهد دوستی با مهر خودنویس مهربان خواهیم بود ارادتمندهمیشگی شاگرد شما
با سلام جناب صدر اگه قبول داشته باشیم که در حال فرار هستیم این یک گام به جلو است منتها اغلب فرار می کنیم ولی جهل به فرار داریم و خیال می کنیم که در حال پیشروی هستیم موفق باشید
سلام من فکرمیکنم توی همه فرارها نوعی بازگشت هستش فقط اگه از خالق فرار کنیم دیگه بازگشتی نداریم واما بعد شماره پنجم هفته نامه وبلاگی ما منتشر شد نظرات شما باعث بهبود کار ما میشود ما را از نظرات خود بهره مند سازید
سلام به دوست خوبم. ممنونم که به من سر میزنی. عنوان جنگل و خاکستر رو از شعر حمید مصدق گرفتم... حتما شنیدی که میگه : چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد.....
میترسیم ... از ناتوان بودن خودمون و بدتر از اون اینکه با سربه زمین بخوریم ! بی مهابا شروع میکنیم و بی مقدمه فرارمیکنیم ، فرار رو بر قرار ترجیح میدیم ! ... متاسفانه .
دل من کودکی سبکسر بود خود ندانم چگونه رامش کرد او که میگفت دوستت دارم پش چرا زهر غم به جامش کرد ز آنچه دادم به او مرا غم نیست حسرت و اضطراب و ماتم نیست غیر از آن دل که پر نشد جایش بخدا چیز دیگرم کم نیست او که از من برید و ترکم کرد پس چرا پس نداد آن دل را وای بر من که مفت بخشیدم دل آشفته حال غافل را
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
صدر مهربونم سلام !
هنوز زوده از شاگرد پادریت امتحان بگیرید ..
هنوز خیلی مونده کلامهای زیبات در قلب سیاهم خوب بشینه.. و این همش برای قلب نامهربان ماست.. وگرنه اگر ذره ای مهربانی در قلب من بود چون ماه تابان می شدم...اما ! : قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به من یاد نداد...
و اما قشنگترین مبارزه از دید قاصر من مبارزه با نامهربونی هاییه که فطرت خدادادی انسان اونو نامهربون می دونه....
وفادار و پایبند به عهد دوستی با مهر خودنویس مهربان خواهیم بود
ارادتمندهمیشگی
شاگرد شما
با سلام
جناب صدر
اگه قبول داشته
باشیم که در حال فرار
هستیم این یک گام به
جلو است منتها اغلب
فرار می کنیم ولی
جهل به فرار داریم
و خیال می کنیم
که در حال
پیشروی
هستیم
موفق
باشید
سلام صدر عزیز !
شاید چون کاری جز فرار کردن یادمون ندادن یا شایدم یاد دادن خودمون نخواستیم بپذیریم که راهی جز فرار هم هست .
راستی چرا دیگه اینجا برف نمی یاد ؟
شاد و پیروز باشی .
سلام
من فکرمیکنم توی همه فرارها نوعی بازگشت هستش
فقط اگه از خالق فرار کنیم دیگه بازگشتی نداریم
واما بعد
شماره پنجم هفته نامه وبلاگی ما منتشر شد
نظرات شما باعث بهبود کار ما میشود
ما را از نظرات خود بهره مند سازید
ممنون که سر زدی
دوست عزیز
وبلاگ دنیای سخت افزار کار خود را شروع کرد
www.pcworld.blogsky.com
منتظر شماهستیم
سلام به دوست خوبم. ممنونم که به من سر میزنی. عنوان جنگل و خاکستر رو از شعر حمید مصدق گرفتم... حتما شنیدی که میگه : چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد.....
فرار از دنیای واقعی
بعضی اوقات هم موندن ها زیباترن...
صدر مهربان و عزیز - روز قرار حتما میام ...
تجدید دیدار دوستان مهربان باعث افتخار منه ...
در پناه حق ..
ایشالا تا شب همه رو با آهنگ میکنم.
سلام دوست عزیز...
اما از کلامهای شیرین صدر مهربان فرار نتوان کرد.
در پناه حق
میترسیم ... از ناتوان بودن خودمون و بدتر از اون اینکه با سربه زمین بخوریم ! بی مهابا شروع میکنیم و بی مقدمه فرارمیکنیم ، فرار رو بر قرار ترجیح میدیم ! ... متاسفانه .
خوب چی کار کنیم آخه خسته ایم ... خسته میفهمی نه هیچکی خستگی اون یکی رو نمیفهمه
ممنون از راهنماییت
ولی باور کن همین قدر که یه جوری اون سنگرو سرپا نیگه داشتم خیلیه
واسه من بیسنگر همین جا شاید یه سنگر باشه
و شاید این آخرین راه باشد برای بقا...فرار....
پاینده باشی مهربان....
سلام. جالب بود. وبلاگه قشنگی داری . موفق باشی
همیشه از اومدن به اینجا لذت میبرم
دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که میگفت دوستت دارم
پش چرا زهر غم به جامش کرد
ز آنچه دادم به او مرا غم نیست
حسرت و اضطراب و ماتم نیست
غیر از آن دل که پر نشد جایش
بخدا چیز دیگرم کم نیست
او که از من برید و ترکم کرد
پس چرا پس نداد آن دل را
وای بر من که مفت بخشیدم
دل آشفته حال غافل را