غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد
هر دمش با من دل سوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد
از پله ها اومد پایین و گفت:پای قول و قرارهات چقدر می ایستی؟!
زمانه ای رو که اسمش و گذاشتیم ایام خوشی و ناخوشی اگر همه چیز و ازش بگیریم یه چیز و نمیشه گرفت و اون هم عهد و پیمانی است که توی اون گذاشته میشه .چرخی تو پاگرد زدم و گفتم : ما از همه چیز بگذریم از قولمون نمی گذریم! مرد و قولش! مرد و اعتبار حرفش! مرد و پیمانش! رو پله نشست و گفت : این هایی که گفتی کلامین با عملی؟! روبروش نشستم و گفتم: آدم ها به اعتبارشون زنده هستن! لبخندی زد و گفت : پس آدم بی اعتبار آدم مرده است؟! نمیشد اینجوری گفت اما .... گفتم: آره به نظرم آدم بی اعتبار آدم مرده است! نگاهی به اطراف کرد و گفت : اعتبار تو چقدره؟! جا خوردم . پرسیدم : تو چی چقدره؟! جدی شد و گفت : تو عشق چقدره؟!.....
درون آتش از آنم که آتشین گل من
مرا چو پاره ی دل در کنار باید و نیست
به سرد مهری باد خزان نباید و هست
به فیض بخشی از ابر بهار باید و نیست
چگونه لاف محبت زنی ؟ که از غم عشق
ترا چو لاله دلی داغدار باید و نیست
کجا به صحبت پاکان رسی ؟ که دیده تو
بسان شبنم گل اشکبار باید و نیست
چقدره؟! اگر ازتو بپرسن اعتبار در عشق همونی که همه میگن عالیترین حد تکامل یک ذهن متکامله چقدره می تونی بگی ؟! میتونی بگی چقدر اعتبار داری که بگن همونقدر زنده ای یا نه بگن چقدر آدم زنده ای؟!...
تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست
اسیر گریه ی بی اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست
چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست
چو صبحدم نفسم بی غبار باید و نیست
مرا ز باده نوشین نمی گشاید دل
که می بگرمی آغوش یار باید و نیست
سرم و تکون دادم واین بار با مکثی بی معنا گفتم: شاید نشه همه چیز و براش معیار تعیین کرد ولی .... که حرفم و قطع کرد و گفت : اعتبارت چقدره؟! اعتبارم چقدره! چی میشد گفت .بلند شدم و نگاهی به اطراف کردم .رفتم سمت گلدون و یه برگ ازش کندم و اومدم طرفش گذاشتمش کف دستش و گفتم اعتبار من معادل اعتبار این برگه چه روی ساقه باشه چه نباشه چه نرم و لطیف و سبز باشه چه زرد و خشک و بی روح همه بهش میگن برگ چون اسم دیگه ای نداره! اعتبار من هم چه اینجا باشم چه نباشم اونقدر هست که ...... ! که حرفم و قطع کرد و گفت : ادامه نده.... ! حرفش و قطع کردم و گفتم : اونقدر اعتبار دارم که چه باشم چه نباشم همیشه مجبوری بخشی از فکرت و برام کنار بگذاری.....!
در خم زلف تو آویخت دل از چاه ز نخ
آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
سلام دوست خوبم. به روزم و منتظر!
سلام جناب صدر... دل آدمو با این گفتگوها کباب می کنی... قول و قرار... وای از عهدی که در ازل با عشق بستیم و هیچگاه سر قرار نبودیم...
سلام ... تو را خبر ز دل بی قرار باید و نیست ...... عجب گفتم گفت باحالی بود... دلم عجیب گرفت .......
سلام جناب صدر... خیلی دوست دارم که بتونم توی قرار شرکت کنم... شرایطم یک کمی سخت شده.. غیر از اینکه بیون کار میکنیم باید روزهای تعطیل رو هم به کار خونه اختصاص بدیم... و یک کمی سختتر از قبل هست.... خیلی دوست دارم بیام و از این محیط یکنواختی ساعتی دور باشم...
سلام
ایول نوشته
با سلام
فوق العاده بود. مسلما این قلم منوط به داشتن دل پاک و عاشقی باید باشه!!
تبریک میگم.
پاینده باشید و سرفراز