حاشا که من به موسم گل ترک می کنم
من لاف می زنم این کار کی کنم
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بر بط و آواز نی کنم
فاصله گرفت و گفت:نفرت چند بخشه؟
انگیزه های زیادی تو زندگی آدم ها هست که هر کدوم آدم و به یه سمتی می کشن . بعضی وقت ها این انگیزه ها اینقدر قوی هستن که برعکس عمل می کنن.نگاهی بهش کردم وگفتم: یعنی چی؟! لبخندی زد و گفت:یعنی اگر نفرت یکی از انگیزه هات بشه باهاش چکار می کنی؟!یا ببینم اصلا چقدر نفرت و دوست داری؟! سری تکون دادم و گفتم:تا حالا که نشده هر وقت که شد یه فکری به حالش می کنم. اومد جلو و گفت : فرض کن از من متنفری چیکار میکنی؟! ابروهام و انداختم بالا و گفتم:مطمئنی.....
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر میکنند
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند
عیب جوان و سرزنش پیر میکنند
جزقلب تیره هیچ نشد حاصل وهنوز
باطل در این خیال که اکسیر میکنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریر میکنند
محکم دستش و بهم زد و گفت: آره مطمئنم! فرض کن خیلی از من متنفری ! فرض کن اینقدر نفرتت از من زیاده که هیچ حد و مرزی نمی تونی براش قائل بشی! جداّ چیکار میکنی، میخوام بدونم !
تشویش وقت پیرمغان میدهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر میکنند
صد ملک دل به نیم نظرمیتوان خرید
خوبان در این معامله تقصیر میکنند
قومی به جدو جهد نهادندوصل دوست
قومی دگر حواله به تقدیر میکنند
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
کاین کارخانهایست که تغییر میکنند
سوال خیلی سختی بود . تصور فرضی که تا حالا شاید خیلی بهش فکر نکرده بودم . نگاه عمیقی بهش کردم و گفتم: بیا بی خیال شو. آروم گفت: چیه نکنه می ترسی جواب بدی! دستی به سرم کشیدم و گفتم: راستش و بخوای آره ، می ترسم جواب بدم! دوباره لبخندی زد و گفت:بالاخره یه روزی باید جواب بدی نه به من شاید برای خیلی چیزها و خیلی افراد دیگه. این رسم دنیاست، سعی کن هیچ وقت یادت نره! باهاش هم نجنگ چون بی فایدست! به سمت در رفتم و گفتم: سعی کن دیگه این سوال ها رو نپرسی ، نه برای این که جوابی براش ندارم برای این که نمی خوام یادم بیاری که نفرت برای من یه غریزست......
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد