مشغول مطالعه بودم و تو حال خودم که زنگ آزاردهنده مسیج گوشیم تمرکزم و به هم زد . خیلی خوشم نیومد اما حسب عادت گوشی و برداشتم و پیام و خوندم . یکی از رفقای قدیمیم بود . این شعر و برام فرستاده بود :
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد ....
این رفیق ما کلا آدم فلسفی مسلک و شاعر پیشه ای بود اما این مدل پیام و تاحالا ازش نداشتم . مطمئن بودم که از سروده های خودش نبود . رفتم سراغ شبکه و این چهار بیت و سرچ کردم و اصل شعر و پیدا کردم . فایل متنیش نبود اما فایل صوتیش و گرفتم و تا ته گوش دادم . شعر بدی نبود . گشتم لابلای شعر و این بیت و پیدا کردم و صرفا به عنوان کم نیاوردن این تیکه رو براش مسیج کردم :
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
کز مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گویم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد .....
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در اغوش دریا بمیرد .....
براش فرستادم . هر چند حال و حس مطالعه رو ازم گرفته بود اما رفتم سراغ کتاب و ادامه خواندن.
یه بار یکی از دوستانم گفت بشمر .
گفتم : از چند ؟
گفت : از 100 .
گفتم : یک ، دو ،سه ، چهار ، پنج ....
گفت : نه برعکس بشمر .
گفتم : یک ، دو ،سه ، چهار ، پنج ....
گفت : نه ، صد ،نود و نه ،نود و هشت ،نود وهفت .....
گفتم : برعکس همین ....
گفت : آره !
گفتم : یک ، دو ،سه ، چهار ، پنج ....
گفت : مسخره کردی ؟
گفتم : نه !
گفت : پس چرا درست نمی شمری ؟!
گفتم : نمیشه !
گفت : چرا ؟
گفتم : حساب کتاب ها به هم می ریزه .
گفت: یعنی چی ؟!
گفتم :
ببین همه می گن برعکس بشمر یعنی صد ،نود و نه ،نود و هشت ،نود وهفت
..... ،اما من وقتی بخوام از صد برعکس بشمرم می گم دوصفر یک ، نود و نه ،
هشتاد و نه .....
خندید و گفت : سرکار گذاشتی ؟!
گفتم : نه ! یه درس بزرگ بهت دادم که هیچ وقت نمی فهمی اما مطمئنم که فراموش نمی کنی !