در نظر بازی ما ، بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم ، دگر ایشان دانند
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
همیشه تو زندگی آدم ها دلایل مختلفی برای زنده موندن و زندگی کردن دارن.یه عده با آرزوهاو امیدهاشون زندن یه عده هم به امید آرزوهاشون زندگی می کنن.ایستادم روبروش و گفتم : گفتنی نیست! خنده آرومی کرد و گفت: به کسی نمی گم. مطمئن باش!سرم و تکوم دادم و گفتم: نه .نمی خوام کسی بفهمه. آرزوهای آدم ها مال خودشونه،من هم آرزوهام تنها بهانه زندگیم هستن؛شاید بدت بیاد اما نمی خوام کسی رو تو این بهانه شریک کنم. اومد بیرون و نگاه تلخی کرد و گفت:ولی من فقط یه آرزم دارم.....
یک بحرسرشک بودم و عمری سوز
افسرده و پیر می شدم روز به روز
با خیل عاشقان چو همرزم شدم
سوزم:همه ساز گشت و شامم همه روز
ادامه داد: و این یه دونه رو فقط به تو می گم ؛ تنها آرزویی که من دارم ،آرزوی بهترین آرزوها برای تو و تنها تو هستش.....
آمد ، به طعنه کرد سلامی و گفت : مرد
گفتم : که ؟ گفت:آنکه دلت را به من سپرد
وانگه گشود سینه و دیدم که اشک عجز
فانوس عشق من،به کف نور، می سپرد
نگاهم و به نگاهش گره زدم و گفتم:می دونی فرق من وتو چیه؟! با لبخند ملیحی گفت:آره . فرق من و تو دقیقا تو آرزوهامون خلاصه میشه،نه ؟! سری تکون دادم و گفتم: آره درست حدس زدی . نه من و تو همه آدم ها تنها فرقشون تو آرزوهاشونه! اومد نزدیک تر و گفت : من تنها آرزوم و برای تو گفتم حالا نوبت تو هستش که آرزوت و بهم بگی ؛ نه همش و یکی از بهتریناش و هم بگی قبوله؛ پس در گوشم بگو آروزت چیه؟! سرم و بردم طرفش و گفتم :به شرطی که به هیچ کس نگی! گفت : خاطرت جمع . آروم ادامه دادم: یکی از بهترین آرزوهام ، آیندمه برای تو .......
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش