من نه آن رندم که ترک شاهد و ساقی کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
چرخی زد و بلند گفت : اگر بفهمی که من اونی نیستم که فکرش و میکردی چکار میکنی ؟
همیشه آدم ها تو دو تادنیا زندگی می کنن ! یه دنیا که دارن توش زندگی میکنن و یه دنیا که دوست دارن ای کاش توش زندگی میکردن ! دستش و گرفتم و آروم گفتم : اگر یه روزی بفهمم که بین تو و خودت در ذهنم و واقعیت بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم تفاوت هست .....! حرفم و قطع کرد و دستش کشید و گفت : مطمئنم که .....! حرفش و بریدم و گفتم : مطمئن باش برای همیشه تبدیل به یه خاطره تو ذهنم خواهی شد . خاطره ای که ........
بودنش حرکت بود
نبودنش مایه سکون
بودنش کلامی پویا بود
نبودنش سکوت بی پایان
بودنش نشانه ی بودنم بود
نبودنش نشانه معنای نبودن
بودنش سراسر معنای امید بود
نبودنش سراسر معنای نا امیدی
بودنش اصول شادی ها و زیبایی بود
نبودنش اصل اولیه بیهودگی و نارضایتی
چتر سیاه سکوت تمام فضا رو پوشونده بود . عینکش رو گذاشت رو موهاش و گفت : یه کم بی انصافی نیست که بعد از اینهمه مدت از یک وجود همیشه همراه فقط یه خاطره با نهایتا یه تصویر مبهم تو ذهنت بسازی؟! نگاهی کردم و گفتم : نه ! کار من بی انصافی نیست ! چون عمل من عکس العمل طبیعی در برابر عملیه که انجام میدی! ... هر چند خودم میدونستم که این عکس العمل بی احتیاط ترین نوع رفتاره .....
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست