فاتحه ای چو آمدی بر سر کشته ای بخوان
لب بگشا که می دهد لعل لبت به مرده جان
ای که طبیب خسته ای روی زبان من ببین
کاین دم و دود سینه ام بار دل است بر زبان
گفت : بزرگ ترین آرزوت تا حالا چی بوده؟
گفتم : فقط ،رسیدن !
گفت: به چی ؟!
گفتم: به بزرگترین آرزوم...!
آنکه مدام شیشه از پی عیش داده است
شیشه ام از چه می برد پیش طبیب این زمان