هر روز که از زندگی ما آدما میگذره نمیدونم چطوری میشه که حافظمون هم ضعیفتر میشه .
بعضی وقت ها که جو زده میشم و میخوام ادای آدم های حالی به حالی و در بیارم خصوصاْ شب ها که نسیم ملایم که میوزد از خونه میزنم بیرون و در حالی که نفسهای عمیق میکشم و چشمام و خمار میکنم و شعرهای سهراب و اخوان وثالث و قاطی پاطی میکنم و شرولوژی جدید خودم و می سرایم / فکر میکنم که چی میشد همه ی آدم ها یه جورایی با هم مثل آدم رفتار میکردن و اینقدر دودره بازی سر هم در نمی آوردن .بگم بخندید یا تعجب کنید..
چند وقت پیشا یکی از دوستام از اطریش اومد و طبق معمول معرفت بازی ماهام که گل کرده بود هنوز اون بیچاره به خونه نرسیده زودتر از خودش تو خونش خیمه زدیم و هنوز نفس تازه نکرده بود سوال پیچش کردیم.جالب بود از میون تمام داستان هایی که تحویلمون داد یه حرفش حسابی به دلمون نشست و تقریبا داشتیم از زور بالیدن به خودمون میترکیدیم.که چی ؟ که اینکه بالاخره یه جاهایی تو این دنیا هم از ما میترسن.می گفت : باورتون نمیشه اگر بگم اونجا چقدر از ما ایرانیا ......پرسیدیم چرا؟ گفت بس که عادت کردیم سر تموم مردم رو یجوری به طاق بزنیم .اصلاْ اونجا یه پا حرفه شده برای خودش .
اینطرف آب و که نگاه میکنی خیلی هم بیراه نمیگه اما اینکه اونطرف هم اینجوری هست یا نه گردن خودش.
ولی مردم ما با تمام این خصوصیات مثبت و منفی ای که دارن به نظرم بهترین و بینظیرترین مردم دنیا هستند.هم دوست داشتنی و هم با عرضه.
شاید بهترین ! در ضمن یه لینک کوچولو دادم قابل نداره !
سلام.منم بعضی شبها که بارون میاد شروع میکنم شعرای سهراب و فریدون مشیری رو میخونم.اینا یعنی اینکه جو زده شدم و دارم ادای آدمای حالی به حالی رو در میارم؟؟؟!!!؟؟؟
در ضمن باهات در مورد اینکه آدمای بی نظیری هستیم موافقم.
اگر تمام آنچه را که احساس کردهای نوشتهای، باید بگویم : زیبایی !
اینکه بی نظیریییییید حرفی نیست. فقط چرا برام بد خط نوشتی!؟؟؟؟