خودنویس

... خودنویس یعنی دنیای واقعی فردا با بودن در مجاز امروز به شرط آنکه واقعی بمانی....

خودنویس

... خودنویس یعنی دنیای واقعی فردا با بودن در مجاز امروز به شرط آنکه واقعی بمانی....

زمانی دگر .... !


راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
                           آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
                                         هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
                                                               در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
یه روز با خنده گفت : می دونی بزرگترین درس دنیا چیه ؟
شاید همیشه فرصت این نباشه که آدم ها چیزهایی رو که ته دلشون رسوب کرده و بارها تا نوک زبون آوردن و نگفته فراموش کردن رو برای فقط یک بار هم که شده به زبون بیارن ! چون همیشه فکر می کنن که شاید فرصتی دیگر پیش بیاد و از این جور خیالات اما غافل از اینکه ......
شاید زمانی برای گفتن نباشد
شاید زمانی برای دیدن دوباره نباشد
شاید زمانی برای تصمیمی مجدد نباشد
شاید زمانی برای شنیدنهای دوباره نباشد
شاید زمانی برای انتخابی دوباره در کار نباشد
شاید زمانی برای دور  شدن و نگریستن  نباشد و
                      شاید زمانی برای افسوس خوردن برای از دست دادن زمان نباشد
حصار روئین تن گذشت زمان چه بی رحمانه خودنمایی می کند در برابر زندگی ! چه بی رحمانه درس می دهد و چه بی رحمانه آزمون می گیرد ! اما در این میان تنها امید بزرگترین درسی است که دنیا در کوتاه ترین زمان می دهد بدون آزمون و بدون حصار .... !
نظرات 9 + ارسال نظر
مهر تو شنبه 18 بهمن 1382 ساعت 11:47 ق.ظ http://mehreto.persianblog.com

سلام بر صدر عزیز
کاش مرگ برای همسایه نبود! کاش دلها بی ریاتر از اینها بود! وکاش...

سعید شنبه 18 بهمن 1382 ساعت 12:16 ب.ظ http://nale.persianblog.com

صدر مهربانم سلام ...

و شاید زمانی برای خندیدن و گریستن نباشد.
زنده باد امید در قلب مهربانان.

خبر نداشتم برگشتید در سرای قبلی تون.
تاخیر در عرض ارادت را ببخشید.
ارادتمند همیشگی

سارا شنبه 18 بهمن 1382 ساعت 03:11 ب.ظ http://river.persianblog.com

مرا بخوان ،پیش از آنکه دیر شود ،‌ و طولانی هم بخوان ، خیالم را نگاه کن ، بنویس و بگو ، تا بدانم برای تو جالبم ـــــــــ متشکرم از لطفتان ،‌نوشته های شما نیز تلنگری است بر آدمهایی که در گنداب خود بینیهای زرد شان بیهوده دست و پا می زنند. شاد زی.

کسری و فروزان شنبه 18 بهمن 1382 ساعت 10:24 ب.ظ http://kasraforouzan.persianblog.com


ز ره رسیدی و با خود بهار آوردی
چراغ روشن شبهای تار آوردی

به عطر سوسن ده رنگ چون نسیم امید
ز در درآمدی و صد بهار آوردی

نسیم وار وزیدی به روح خسته من
ز لاگ سوخته ام گل ببار آوردی

دلم ز نرمی گل های بوسه، صید تو شد
لب حریری پروانه وار آوردی

چو زلف تو، دل سر گشته را قرار نبود
ز بوسه ها به دل من قرار آوردی

به انتظار نشستم، کزان گلی بدمد
تو به لاگم سر زدی و گل انتظار آوردی

خاله نسرین شنبه 18 بهمن 1382 ساعت 10:27 ب.ظ http://nasrin161.blogsky.com

با سلام و تشکر از حضور سبزتان
مطلبتان هم طبق معمول قشنگ و زیباست
در مورد مطلبی که مرقوم فرمودی
درسته البته خدا عالم به نیات است
امید وارم موفق باشید

پریدخت شنبه 18 بهمن 1382 ساعت 11:52 ب.ظ http://pary.blogsky.com

سلام

واقعا امید تنها دلیل زنده بودن و زندگی کردنِ ...

شاد و پیروز باشی .

پرژک یکشنبه 19 بهمن 1382 ساعت 02:04 ب.ظ http://www.parjak.blogsky.com

من قبول دارم که شاید امروز آخرین فردایی باشد که دیدیم

سامان یکشنبه 19 بهمن 1382 ساعت 11:43 ب.ظ http://metalhammer.blogsky.com

سلام صدر جان
بابا میای یه سلام میدی بعد میری حداقل یه ماچی روبوسی چیزی بابا
راستی دلم برات تنگ شده برای اون کت گرفتنت(کت سفیدرو میگما)
قربونت

[ بدون نام ] یکشنبه 10 اسفند 1382 ساعت 12:42 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد