خودنویس

... خودنویس یعنی دنیای واقعی فردا با بودن در مجاز امروز به شرط آنکه واقعی بمانی....

خودنویس

... خودنویس یعنی دنیای واقعی فردا با بودن در مجاز امروز به شرط آنکه واقعی بمانی....

۱۰۰۱ شب - 85

درویش مکن ناله ز شمشیر احبا
                         کاین طایفه از کشته ستانند غرامت 
                                                  در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی

                                                                           بر می شکند گوشه محراب امامت

بعضی وقت ها اینقدر خسته و رنجیده خاطر میشم که فقط دوست دارم همه چیز و از اول شروع کنم .

بعضی وقت ها اینقدر خسته و ناامید میشم که مطمئن میشم که باید همه چیز و از اول شروع کنم .

خدایا کی میشه همه چیز تموم بشه ؟!

 فریاد که از شش جهتم راه ببستند 
                       آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت 
                                                 امروز که در دست توام رحمتی کن 
                                                                   فردا که شدم خاک چه سود اشک ندامت
 


نظرات 28 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 9 بهمن 1390 ساعت 10:37 ب.ظ

چرا تا این حد ناامید؟!
نا امید از مردم یا رحمت الهی؟
مردم که کارشون نا امید کردنه خوب تکلیفشان هم همیشه معلومه
ولی یادت باشه که نا امید از درگاه الهی نشوی.

خیلی خسته ای. خیلی درمانده ای درست
ولی یادت باشه اگر راه حق رو انتخاب کرده باشی سختی هم زیاد داره
یکی از سختی های راه نامردی دیدنه
حرف شنیدنه
تنها شدنه
بعد خسته شدن
بعد درمانده شدنه
ولی انسان عاقل هرگز ناامید نمیشه
ولی انسان عاشق هرگز نا امید نمیشه

دلت از نامردی ها گرفته
شبونه زیر آسمون پر ستاره با خدای خودت خلوت کن
سفره دلت و فقط برای اون باز کن
و از جایی که گمان نمی کردی امید به سمتت می آید
باور کن که این اتفاق خواهد افتاد

تو به طور کامل نا امید نیستی
چرا؟
چون خودت گفتی میخواهی از اول شروع کنی
از اول شروع کردن هم خودش امیده
از شروع دوباره نترس
یا علی بگو و شروع کن.

مریم فصل بی عشقی دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت 12:10 ب.ظ

سلام

آره واقعا

شما خوبی ؟

فکر کردم دیگه از یاد همه رفتم...

خیلی خوشحال شدم کامنتتونو دیدم...




منم وافقم با این که کی میشه همه چی تموم شه... همه چییییییییی



شاد باشی و موفق

خیلی خوشحالم کردی

[ بدون نام ] دوشنبه 10 بهمن 1390 ساعت 08:09 ب.ظ

تو زنده ای تا زندگی کنی و چه بهتر که از اون لذت ببری

حامد سه‌شنبه 11 بهمن 1390 ساعت 10:49 ب.ظ http://masirshahadat.blogsky.com/

ای بابا؟

یه شاگرد پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 12:22 ق.ظ

ای کاش شکستن کمر همت دوست رو نمیدیدم...
ای کاش شکستن کمر فرمانده م و نمیدیدم...
ای کاش اونقدر قدرت داشتم که دشمنات رو زمین بزنم...

یادته بار اولی که صحبت کردیم چی گفتم؟
گفتم بعضی از چیزهایی که دوست داریم اتفاق بیفته در حد یک آرزو باقی میمونه؟
تو گفتی نه این بار باهم کاری میکنیم تحقق رویای ما که زمانی آرزو بود حالا تبدیل به حقیقت بشه؟
یادت میاد؟

یادته من چی بهت گفتم؟
گفتم کسایی هستند که ما زمین بزنند
گفتم کسایی هستند که دوست نداره ما به خاطر حقیقت تنهایی یادگار یاس صدامون رو بلند کنیم
گفتم کسایی هستند که دوست ندارند کسی ادامه دهنده راه لاله های سرخ بشه
یادت میاد؟

تو گفتی نه رویای مبارزه کردن ما اینجا به حقیقت می رسه
یادته گفتم اشخاصی هستند که نمیذارند؟
تو گفتی کیا؟
گفتم همنایی که باهاشون همکارم
می دونی من کیا رو می گفتم؟؟
همون اشخاصی که العان تو رو زمین زدند
چون دیده بودم که چه طور همدیگه رو زمین می زنند

اما من به خاطر تقدس صداقتت تا آخر آخرش موندم


من تو دل همین آدمها دارم کار میکنم
روزی نیست که از نامردی هاشون زخم برندارم
دم نمیزنم
ولی زخمی تر از این حرفهام
حالت رو میفهمم

...

یه شاگرد پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 12:39 ق.ظ

یادت باشه تو زمین جنگ نبرد حق بر باطل تنها یک فرمانده هست
یه دستور دهنده هست
درصورتی به جای اون یه فرمانده دیگه میاد که

یا شهید شده باشه - که تو نیستی
یا اسیر شده باشه - که تو نیستی
یا بی لیاقت شده باشه - که تو نیستی
یا ترسیده و هراسان شده باشه - که تو نیستی
یا جای دیگه ای اعزام شده باشه - که تو نیستی
پس...
چرا نیستی؟
فرمانده ای که تا العان پشت دشمان و می لرزوند
فرمانده ای که به فکر تسخیر یه کاخ سف... بود
فرمانده ای که به خاطر شجاعت و تدبیرش الگو شده بود
فرمانده ای که مرگ رو شرمنده کرده بود
فرمانده ای که همه جا دنبالش بودند و سرش خیلی شلوغ بود

حالا...

حالا باور کنم که
چی رو باید باور کنم؟
کدوم حرف و

اگه زمین حق باشه
اگه فرمانده حق باشه
اگه هدف حق باشه
اگه نقشه حق باشه
به چه دلیل فرمانده باید کنار بره؟

چون...

چون یکی زیر آبش رو زده
چون باید اینجا باور کرد که دشمن تا کجا نفوذ کرده

همه چیز رو از اول شروع کن فرمانده
میخواهی از همون راه
میخواهی از یه راه دیگه
ولی فقط شروع کن
ماها همیشه آماده ایم
فقط تو اشاره کن

یه شاگرد پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 12:47 ق.ظ

اگه یه فرمانده خوبی خیلی خوب باشه
جاش یه فرمانده دیگه بیاد
تو چی فکر می کنی؟؟


درسته
نامردی
یکی زیر آب فرمانده رو زده
فرمانده ما هنوز هست
نمرده
نفس میکشه
و تا زمانی که نفس میکشه
فرمانده ما هست و خواهد بود تا ابد

بلند شو فرمانده...
کمر راست کن
دستتو بزن به زانو و بلند شو
خدا همیشه با صابرانه

نا امیدت کردند
خدا که ناامیدت نکرده
مگه نه اینکه برای خدا اومدی جلو
پس از چی ناراحتی؟؟!
تو راه حق شیطان فتنه نکنه باید به حقانیت راهت شک کنی
خوشحال باش که به حق بودی

یا علی بگو
راه حل میاد سراغت
فقط اراده کن
همه چی درست میشه
چه به این شیوه
یا با یه شیوه دیگه
بلند شو
...

مونا موسوی پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 02:16 ق.ظ http://www.sensi.blogsky.com

اگر سزاوار آن است که دوست با جزر زندگی ات آشنا شود ، بگذار تا با مد آن نیز آشنا گردد ، زیرا چه امیدی است به دوستی که می خواهی در کنارش باشی ، تنها برای ساعات و یا قلمرو مشخصی ؟

آزاد جمعه 14 بهمن 1390 ساعت 04:02 ب.ظ http://unbiased.blogsky.com/

سلام. خوشحالم وبتون رو اینجا پیدا کردم؛ من می شناسم خودنویس رو خودکارش آروم می نویسه و آرش آرش اسیر می کنه؛ شما شاید بشناسیدم شاید نه؛ این مهم نیست. مهم اینه که با مهمانی که قبل من کامنت گذاشته و فکر کنم دیگه بشناسمش؛ باهاش خیلی موافقم. گفتین مبارزه شور و شعور رو با هم داره. من شکر خدا، از همنشینی با دوستاتون با شما این دو لازمه رو در خودم یه کم ایجاد کردم و بیشتر شدنش، منوط به همنشینی بیشتره. پس در انتظار یه شروع پر شور و تموم نشدنی می شینم؛ هرچقدر که طول بکشه. خدا قوت. بعد از اون همه خستگی، یه خدا قوتی که انشالا تموم گرد خستگی رو ازتون دور کنه. التماس دعا. یا حق. راستی به منم سر بزنین خوشحال میشم.

مونا موسوی جمعه 14 بهمن 1390 ساعت 06:39 ب.ظ http://sensi.blogsky.com

سلام. اگه وقت کردید یه سری هم به وبلاگ ما هم بزنید. یا حق

گمنام چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 12:43 ب.ظ http://fanousmasir.blogfa.com

سلام. کمی از شما بعید بود.کمی که چی بگم...
میتونید به وبلاگ من هم سر بزنید و از نوشتهام لذت ببرید.
برداشتتون هرچی هستو خواهد بود مهم نیست ولی کاش میشد شما رو دوباره ببینم کاش میشد.
در مورد تعریف هایی که کردم تنها شخص شما نبودید و همه همه کسانی که دخیل بودن و این لطف رو کردن ُ شامل اونها هم می شد
بی صبرانه منتظر حضور شما هستم بی صبرانه امید وارم حرفی هم واسه گفتن داشته باشید و نظر بدید. اگر اشتباه میکنم روشنم کنید و اگر درست گفتم تشکر کنید که براتون نوشتم و درباره همتون.

گمنام چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 08:42 ب.ظ http://fanousmasir.blogfa.com

سلام.شاید کمی تند رفته باشم ولی این حرف من تنها نیست و نبوده این حرف کل و یا میتونم بگم حرف تمام بچه های مسیر شما فعلا داغی نمی گیری چی شده و کجا رو ضربه زدی وقتی خنک شدیو داغیت پرید تازه متوجه موضوع میشی. به نظر شما ۱۰ سال برای برنامه ریزی و ذکاوت و هدفگذاری بس نیست شما مارو توی این ناکجا آباد گذاشتی و با گردو خاکی که کردی غبار رو نشوندی روی مسیر حالا انتظار چیرو داری اینکه ما غبار رو کنار بزنیم نه دادا ما دنبال چیزای قدیمی نیستیم ما دنبال زیر خاکی که نمیگردیم دنبال کاریم دنبال کسانی که حرفشون با عمل یکی باشه و نه ۲تا.زمان زمان نشستن و پرداختن به این دعوا ها و مسائلی که شما پی گرفتید نیست والفجر هم حتما فرماندهایی مثل شما داشته که زمین خورده الان هیچ کس از غیر شما ایراد نگرفته و ایراد نمی بینه این شمایی که میدون رو خالی کردی.ما اگر زمین گیر هم بشیم میدونیم که آخرش شهادته نه ذلتی که تا آخر همراه آدمی باشه مثل عذاب وجدان. ما یاد گرفتیم همیشه زیر پرچم آقا و ولایت حرکت کنیم خونمون هم خراب کردن میریم خاک ریز میزنیم برا دفاع از ولایت.
اگر هم فرماندمون رو هم زدن هرکدوم ما یه عماریم برا آقا محسور در زمان و مکان هم نیستیم.
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویرارن شدن خانه صدرا کنید

آزاد اندیش چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 11:10 ب.ظ http://shafagh313.persianblog.ir

گفتم حالا که تا اینجا اومدم یه سلامی بدم و برم شما عجب قدمتی دارین من که در مسیر متولد شدم عجیبه که یکی دو ماه نیست که یک وب دیگم زدیم من همون (رزمنده ام)

گمنام پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 11:02 ق.ظ http://fanousmasir.blogfa.com

سلام.این هم از بی جوابیتونه به نظر ما این تاکتیک عق نشینی به نفع کیه؟برای کیه؟ کی سودش رو میکنه و کی ضرر؟کی ضربه می خوره وکی جایگاهش و مقامش تغییر میکنه؟کی میاد و اجساد کشته ها و زخمی هارو از زمین خدا جمع کنه؟ ما آتیشمون تنده چرا که دلمون پره اگر این اتفاق برا شما هم میافتاد به خدای احد وواحد بدتر از ما بودید.یا اگر اشتباه از ما سر میزد. ما دوست داریم شما رو ولی این دوست داشتن شما قیمت گزافی رو در بر داشته وداره کسی که چشمش ترسیده و دلش لرزیده از اینکه وسط گذاشتنش و رفتن به سختی اعتماد میکنه به سختی باید حق بهش داده بشه و نه توجیه پشت توجیه یه سری افراد در مقام نمیدونم چی بیان و به تعریف و تمجید و قهرمان کردن افراد بپردازن.یه سری مثل ما بیان و بکوبن ویا انتقاد کنن یه سری هم این وسط ....کجاش انصافه؟اینکه برافتح ویا یه تاکتیک کلی تلفات داده بشه اینم توی این دورو زمونه که شما بهتر از ما شرایطش رو میدونی؟کاش میومدید و جمع میکردید همه رو و براشون توضیح میدادین و نه ادای فرمانده های جنگ رو در بیارین که تا شب عملیات هیچکی از کارشون سر در نمیاره.داغی به دل ما موند که جبرانش براتون خیلی سخته خیلی سخت.آتیشمون تنده چون دلمون میسوزه دلی که هر لحظه به لحظه دقدقه دارهو می تپه ما هستیم و می بینیم ولی .....

پاسدار انقلاب پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 04:59 ب.ظ http://masirshahadat.blogfa.com/

اگر اهل حماسه نیستید، لااقل حماسه کش نباشید

عقاب پنج‌شنبه 20 بهمن 1390 ساعت 10:08 ب.ظ http://oghabemasir.blogsky.com

آی دلم خنک شد....

ریحانه جمعه 21 بهمن 1390 ساعت 11:32 ب.ظ http://yas18.persionblog.ir

سلام خوبین؟ چه خوبه که دوباره بچه ها همدیگر رو پیدا کردین.

عقاب سید علی شنبه 22 بهمن 1390 ساعت 12:06 ق.ظ http://www.oghabemasir.blogsky.com

جوابیه داش گمنام صادر شد داداش...

گمنام یکشنبه 23 بهمن 1390 ساعت 10:50 ب.ظ http://fanousmasir.blogfa.com

سلام. خیلی خوب بلد نیستم بنویسم البته در برابر شما. ولی حرفی که از دلم میاد رو براتون مینویسم. خیلی شما رو ندیدم ولی تا میشد ازتون دورا دور سعی کردم یاد بگیرم و عمل کنم. سعی کردم شاگرد خوبی باشم هرچند پیشتون نبودم. یک بار ی هم که باهاتون برخورد داشتم شیفته ی محبت و برخورد و رفتارو اون نوع نگاه و خلاصه منشی که داشتید شدم. توی وجودتون آرامشی دیدم که بسیار تاثییر گذار بود. باهاتون هم کلام شدم و شما با اون ذکاوت و نگاه استادانتون منو سنجیدید و یادم نمیره اون لبخند آخرتون و نگاهتون. تصویری در ذهنم از شما به وجود اومده که مدتها و شاید سالها موندگاره برام. قلبن دوستتون دارم و داشتم و خواهم داشت و این رابطه برادرانه و عاطفی شاید پایه و مرکز تمام این نا ملایمت هایی هست که با شما داشتم توی این چند روز ولی ازتون بیشتر از اینها انتظار داشتم و دارم و خواهم داشت. کاش پی گیری از ما و حال بچه های مسیر می کردید کاش با اون آرامشتون سری میزدید و با حضورتون به همه روحیه میدادید. کاش ارتباط میگرفتید و دست ها ی بچه ها رو میگرفتید و دونه دونه از زمین بلند میکردید به خدا انتظار زیادی نیست همه به حضور شما نیاز داشتن همه ولی درغ از وجودتون واقعا نمی دونم چی بگم نمیدونم. . . شما میتونستید. ومیتونید من قلبن به شما علاقه دارم و این علاقه انتظار بوجود آورده. شاید اشتباه میکنم بابت همه این موضوع ها و همه این انتظارات و حرفها حلال کنید. بدونید این دل مشتاق شهادته و تا تونستم زمینی تربیتش نکردم بلکه آسمونی بارش آوردم یا علی...

عبدالله یکشنبه 23 بهمن 1390 ساعت 11:41 ب.ظ http://fatwa.persianblog.ir/

سلام علی آل یاسین... طبق احکام شرعیه وقتی با کسی معامله ای میکنی و سرمایه ات رو در اختیار معتمد قرار می دی اگه قرار باشه فقط در سود شریک باشی و تو فقط سر ماه سودتو بگیری این معامله ربوی وحرام و باطل هستش و معامله ای حلاله که هم در سود و هم زیان شریک باشی ما هم یه معامله ای کردیم سرمایمون رو که همون وقت و توانایی و ... بود در اختیار معتمدین قرار دادیم تا با این سرمایه تجارتی دنیوی و اخروی صورت بگیره حالا اگه قرار باشه توی این 9 ماه فقط دنبال سود کردن باشیم و نخوایم که در ضرر و مشکلات سهیم باشیم کمی دور از انصافه و در ضمن معامله ما یه معامله ربوی بوده... هر چند از یک سری کوتاهی ها که باعث برخی حواشی شد نمیشه راحت چشم پوشی کرد ولی به هر حال ما هم مسلمونیم حلال و حرام سرمون میشه... یا علی (ع)

عقاب سید علی دوشنبه 24 بهمن 1390 ساعت 07:18 ب.ظ http://oghabemasir1.blogsky.com/

البت...

آشنا سه‌شنبه 25 بهمن 1390 ساعت 11:33 ق.ظ

بدبختی تو اینه که وقتی خسته می شی . گورگیجه می گیری و خودت و مسیرت و رفقات و همه را فراموش می کنی!
مسیر و هدف آدمهای امثال تو محتوم به شکست است!!!

پاسدار انقلاب چهارشنبه 26 بهمن 1390 ساعت 12:23 ق.ظ http://masirshahadat.blogfa.com/

با من سخن بگو...

ولایت اعلا پنج‌شنبه 27 بهمن 1390 ساعت 03:47 ق.ظ http://velayateaalamasir.blogfa.com/

قال رسو الله ص

آیا شما را از چیزى خبر ندهم که اگر به آن عمل کنید، شیطان از شما دور شود، چندان که مشرق از مغرب دور است؟ عرض کردند: چرا. فرمودند: روزه روى شیطان را سیاه مى‏کند، صدقه پشت او را مى‏شکند، دوست داشتن براى خدا و همیارى در کار نیک، ریشه او را مى‏کند و استغفار شاهرگش را مى‏زند.
میراث حدیث شیعه ، ج 2، ص 20، ح

یاس یکشنبه 30 بهمن 1390 ساعت 03:26 ب.ظ http://ashage.blogfa.com

سلام
وقتی صدر نا امید و خسته بشه دیگه فاتحه ما خونده است.
امیدوارم روحیه ات بدست بیاری .

من جمعه 5 اسفند 1390 ساعت 02:00 ق.ظ http://masiremarcopolo.blogfa.com

سلام
بابا اینجا چه خبره کسی خبر نداره !
ماشاء الله همه سفره دل و باز کردن و بسم الله!
خوب جناب .... اونا شما رو زدن زمین چرا شما کم آوردی!؟
ما که هستیم!
شما باز شروع کن ما هم میام و یه گوشش و بلند می کنیم!
پس ما می توانیم !
به قول همه ما مسلمونای باحال
یا علی مدد!
یا حق!

هم بازی خطرناک یکشنبه 7 اسفند 1390 ساعت 11:50 ب.ظ http://baziyejadid.blogsky.com/

به پاهات نگاه کن . ببین دقیقا کجا ایستاده ای صدر .

سمیه جمعه 19 اسفند 1390 ساعت 11:26 ب.ظ http://todaychildren5.masirblog.net

سلام جناب صدر خوبید؟؟؟
صدر سخته نیشه گفت همون علیرضا ؟؟؟
البت آقا علیرضا؟؟؟
معنی شو نفهمیدم ، صدر رو میگم!!!!!
سر بزنید .... بروزم در پناه مهربانترین!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد