خودنویس

... خودنویس یعنی دنیای واقعی فردا با بودن در مجاز امروز به شرط آنکه واقعی بمانی....

خودنویس

... خودنویس یعنی دنیای واقعی فردا با بودن در مجاز امروز به شرط آنکه واقعی بمانی....

شاید که دگر میکده را باز نبینیم .....

دیدار :
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
                                                        شاید که باز بینیم دیدار آشنا را

از اینکه یکبار دیگر میتوانیم از این سایت و سیستم آن استفاده کنیم جای بسی خوشحالی است .امیدوارم که بتوانیم همچنان خود بنویسیم و خود هر آنچه که هست را آنگونه که شایسته است باز گوییم.

تفکر برتر (۴) !

آدم ها بعضی مواقع فکر میکنند که در دنیای امروزی ما اگر کسی بخواهد روزی بگوید == من هم هستم == حتما باید یک نفری که مورد قبول همه است او را تایید کند و اگر این عمل صورت نگیرد به معنای این است که اون فرد تا قیام قیامت نمیتواند بگوید که == من هم هستم ==. این در جامعه ما متاسفانه دیگه یک اصل شده . مثلا چند وقت پیش ها داشتم کتابی را میخوندم /کتاب جالبی بود اما اون موقع جالبتر از همه این بود که سطر سطر اون کتاب وقتی در حال خواندنش بودم خیلی به نظرم برایم آشنا بود.خلاصه / کتاب را تمام کردم و ناخودآگاه رفتم سراغ منابعش . وقتی منابع را نگاه کردم شمارگان آخرین منبع / عدد ۳۷ بود .بعد حساب کردم دیدم تعداد صفحات خود کتاب ۱۱۵ صفحه است یعنی اگر از هر کدام از این ۳۷ منبع ( که هر کدام نزدیک ۱۳۰ صفحه دارد)/ این نویسنده فقط ۳ صفحه هم استفاده کرده باشد جمعا میشود ۱۱۱ صفحه .خلاصه کنم تمام تفکر جناب نویسنده فقط ۴ صفحه ( با احتساب عناوین و ...) بوده که این برای یک نویسنده با اون مدرک علمی و اون همه برو بیا و عزت و احترام یک فاجعه علمی - شخصیتی محسوب میشود. بعد می بینیم که خیلی از بچه ها حداقل در تهران برای اینکه بگویند == ما هم هستیم == تاییدیه از این حضرت آقا میگیرند .که این امر خیلی دردناک است .خیلی !

تفکر برتر (۳) !

جمله معروف -- بودن یا نبودن / مسئله این است -- را اگر بخواهیم با فونت شرقی بازخوانی کنیم با توجه به این مسئله که تا امروز این غرب بوده که درصدد اثبات برتری خود نسبت به شرقیون بوده است باید بگوییم ----- ضعف و قدرت / مسئله این است ---- و این مسئله هم فقط فعلا برای ما هست . چند وقت پیش سر کلاس بودم .یکی از اساتید از موقعی که کلاس شروع شد شروع کرد به گفتن اینکه فلان نظریه پرداز چی گفته / فلان نظره پرداز چی میگه ! دردسرتان ندهم یکساعت و نیم مغز ما را پر کرد از نظریه های فلان دانشمند و فلان نظریه پرداز .جالب بود که همه بچه ها هم با چنان ولعی چشم به دهان استاد دوخته بودند که اگر کلوپاترا را اون موقع میدیدند اینقدر حال نمیکردند.خلاصه کلاس که تمام شد با حالی سرشار از گرفتگی رفتم پیش استاد .کشیدمش کنار و ازش پرسیدم .. خداوکیلی استاد چقدر خود شما به این حرف هایی که زدی اعتقاد داری ؟ با اصلا چقدر از این سی / چها تا نریه ای را که گفتی قبول داری ؟ آخه در طی کلاس یه جوری از این تئوری ها دفاع میکرد که اگر کسی نمی دونست فکر میکرد که تین حرف ها همه ترشحات مغزی این استاد است .خلاصه بعد از یک نگاه سنگین از مدل نگاه های عاقل اندر سفیه یه جوابی به من داد که تنها نتیجه اش ماندن کوله باری از تاسف برایم بود .به من گفت .. // شما در چه عصری زندگی میکنی . مگه نمیدونی که حفظ کردن نظریات بیشتر یعنی بالا رفتن احترام و منزلت علمیتان نزد دیگران .// حالا سوال من اینه ..== پس تفکرات و اطلاعات و دانسته های خودمان چی ؟ یعنی ما چون در ایران هستیم / چون شرقی هستیم حق دادن نظریات مستقل نداریم ؟ و همیشه باید ملاک و معیار سنجش افکارمان فلان نظریه پرداز غربی باشد ؟پس تکلیف داشتن تفکراتی برتر چیست ؟===.

تفکر برتر (۲) !

داشتم میگفتم ! آدم هایی که دارای تفکرات برتر هستند یکسری خصوصیات منحصر به فرد دارندد .چرا ؟ چون خود نفس دارا بودن چنین سلاحی به منزله منحصر به فرد بودن است چه رسد به اینکه بکار هم گرفته شود .مثلا اولین خصیصه ای که دارند این است که در اوج زمانی که همگان احساس میکنند طرف باخته ! ظرف کوتاه ترین مدت ورق را به گونه ای برمیگرداند که گویی هیچ وقت در موضع باخت نبوده است .ولی درست در همین لحظه است که اینجور آدم ها باید حواسشان به یه چیز باشه و آنهم مغرور نشدنشان است .نمیدانم در این دنیای سرگردان چقدر عمر خواهیم کرد تا بتوانیم حداقل یک نمونه از این آدم ها را ببینیم . چند وقت پیش اتفاقی با یکی از این اعجوبه ها برخوردی داشتم .پس از کلی سوال و جواب پرسیدم چه احساسی داری وقتی که کاری را به اتمام میرسانی ؟ گفت : در عین حال که مطمئنی همه طرفت هستند اما مدام احساس تنهایی میکنی .و ادامه داد..// بدتر از همه اینکه مدام سایه مبهمی از آنچه که انجام دادی را در مقایسه با روح های ضعیف و بی برنامه خیلی از آدم های دورو ورت باید در ذهنت داشته باشی ... و در پایان حرفهایش جمله ای به من گفت که خماریش هنوز که هنوزه تو وجودم مونده . گفت : ببین همیشه این نکته را به خاطر داشته باش که === کوه آتش به جگر دارد اگر خاموش است ==== این و گفت و بدون اینکه خداحافظی کنه رفت .