دلم به یاد عشقت
توسینه مشت می کوبه
می گه دروغ حرفاش
گرمای خوب دستاش
من از نگاش می خونم
پر از فریب چشماش !
لذت رسیدن به اون چیز هایی که آدم همیشه دوست داره برای حتی یک لحظه ! فقط یک لحظه هم که شده داشته باشه مثل لذت خوردن یه لیوان آب سرد بعد از صعود به یه قله ی مرتفع می مونه .هم لذت ارتفاع چشیده شده و هم لذت خنکی آبی که تمام وجود آدم و آروم می کنه.! اما نمی دونم چرا همیشه باید این رسیدن ها و خواستن / نخواستن ها یه تراژدی همراهشون باشه !
همیشه تمام خواستن ها و نخواستن ها مثل دو روی سکه هستند . دو رویی که اصلاْ نمی شه اعتباری با هاشون برخورد کرد.دورو با نام های اعتماد و عدم اعتماد.همیشه یه ترس از فریب و یه امید به پیروزی تو هر کاری که میخوای شروع کنی با هم سر آدم ها خراب میشن.!
خیلی وقت ها شده که آدم ها تا وسط راهی که دارن میرن موفقن اما یه دفعه از ادامه ی راه میترسن . همه چی رو خراب میکنن.
عشق میون آدم ها و تشکیل یه روح جمعی از این دسته راه هاست .همه اولش گرمن و می یان اما نمی دونم چی میشه یه دفعه وسط راه.......
بعضی سینه ها رو اگر باز کنی یه دنیا حرف توشون هست که اگر بخواهی کاغدی حساب کنی میشه مثنوی هفتاد من .