-
اسرار عشق پرستی ....
دوشنبه 17 آذر 1382 08:21
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالودم به بد دیدن به می پرستی از آن نقش خود بر آب زدم که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن به آرامی در گوشم گفت : با مدعی مگویید اسرار عشق پرستی ! تو این دنیای پر مخاطره و هزار رنگ و هزار پیچ ، هر کی یه تفسیری از بودن و شدن داره ! یکی می زنه تو خط بی خیالی و یکی می زنه تو مایه...
-
انعکاس ....
دوشنبه 10 آذر 1382 15:13
صلاح از ما چه می جویی که مستان را صلا گفتیم به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم در میخانه بگشا که هیچ از خانقه نگشود گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم یه بار بهم گفت : این دنیات رو چقدر میفروشی؟! گذشت ایام بعضی وقت ها آدم ها رو مثل یه دونه قایق کوچیک به هر طرف که بخواد میبره . رسم زمونه اینه ،چه بخواهیم و چه...
-
پر از خالی .......
چهارشنبه 5 آذر 1382 16:36
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم نکته ناسنجیده گفتم دلبرا معذور دار عشوه ای فرمای تا من طبع را موزون کنم یه بار بهش گفتم : شد یه بار هم که شده نیمه پر را ببینی ؟! سر حد تمام آرزوها ، وقتی که فقط یه آرزوی دیگه برات مونده و از روزگار خواهش می کنی که این یه دونه رو هم براورده کنه یه...
-
سخت ترین جمله ......
شنبه 1 آذر 1382 08:19
خم ها همه در جوش و خروشند ز مستی وان می که در آنجاست حقیقت نه مجاز است رازی که به غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است یه بار از من پرسید :میدونی سخت ترین جمله ای که تا حالا نگفتی چیه ؟! همیشه اگر از « ترین ها »از ما سوال کنن شاید نتونیم به راحتی جواب بدیم ! مثلاْ اگر بپرسن سخت ترین جمله ای که تا...
-
بازی ساده .....
چهارشنبه 28 آبان 1382 12:14
پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود مهر ورزی تو با ما شهره آفاق بود حسن مهرویان مجلس گر چه دل می برد و دین بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود یکبار گفت : معنای معنا کردن را جز با دیدن نمی توان فهمید! رسیدن به آرزوها همیشه یکی از بزرگترین آرزوهای آدم ها بوده . اما خیلی ها فقط در همین حد آرزو باهاش صفا میکنن و هیچ...
-
فرق است ....
شنبه 24 آبان 1382 08:03
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود بنفشه در قدمش بر نهاد سر به سجود بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ ببوس غبغب ساقی به نغمه می و عود قبل از رفتن گفت : هیچگاه غم رفتن را تا ابد در دل جا مده ! ساحت عشق زمانی که آدم میخواد از تمام هستی و تمام اون چیز هایی که داره جدا بشه تازه یادش می افته که باید یه کارایی بکنه ٬ تازه...
-
بهتربن کار بود......
سهشنبه 20 آبان 1382 08:23
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات مپرسید که هشیار کجاست دلم از صومعه و صحبت شیخ است ملول یار ترسا به چه گو ٬خانه خمار کجاست استادی روزی آرام در گوشم گفت : شاید بهترین کار همون کاری بود که کرد! تو این دنیا همیشه هر روز ٬ هر ساعت ٬هر دقیقه و هر لحظه که فکرش رو بکنی یه حقی داره ناحق میشه و یه ناحقی داره حق...
-
چرا چنین شتابان.......
چهارشنبه 14 آبان 1382 13:36
نکته ای دلکش بگویم ٬ خال آن مه رو ببین عقل و جان را بسته ز زنجیر آن گیسو ببین عابدان آفتاب لاجرم زین دلبر ما غافلند روی ملامت گو خدا را رو مبین آنرو ببین بزرگی روزی گفت : ببین و بگذر ٬ اما بایست و بیندیش ! آدم ها ٬همشون از بزرگ و کوچیک تو زندگی یه سری متعلقات دارن که بخوان و نخوان دست و پاشون رو تو لحظات حساس می بنده...
-
دعوا سختی بود ........
سهشنبه 6 آبان 1382 07:40
ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی درمقامی که صدارت به فقیران بخشند چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی یه روز قلبم بهم گفت :فقط خواندم ٬فقط شنیدم ٬ فقط دیدم اما دم بر نیاوردم! یه روز غروب ٬ اون موقعی که آدم فقط دلش میخواد زیر نم نم بارون بایسته و به خورشید نگاه کنه و تجسم عاشقانه...
-
زنهار از این روایت .......
یکشنبه 4 آبان 1382 08:34
بشنو این نکته که خود را زغم آزاده کنی خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی روزی مرشدی گفت : باید گذاشت و گذشت ! هر وقت که آدم ها میخوان یه گام بلند ٬بلندتر از اون چیزی که تا حالا برداشتن رو بردارن اولین چیزی که به ذهنشون میرسه این که نکنه نشه ! نکنه نتونم...
-
شریک شدی .......
چهارشنبه 30 مهر 1382 09:08
هر آنکو خاطر مجموع و یار نازنین دارد سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد حریم عشق را درگه ٬ بسی بالاتر از عقلست کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد همه میگن اگر شریک خوب بود ٬ خدا برای خودش شریک می گرفت! دنیای ما ٬ دنیای عجیبی شده . آدم ها همه یه جورایی تغییر رویه دادن . یه زمانی بود که همه یه رنگ بودن اما الان...
-
با محتسب بگو ......
یکشنبه 27 مهر 1382 11:14
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت بشکست عهد و ز غم ما هیچ غم نداشت یا رب مگیرش ار چه ٬ دل چون کبوترم افکند و کشت و عزت صید حرم نداشت فرار همیشه راحت ترین راه حلیه که به ذهن میرسه! ما آدم ها وقتی که میخواهیم یه لقمه بزرگتر از دهنمون برداریم اولش با چنان غرور و مستی ای رو این زمین خدا قدم میزنیم که اگر کسی نشناستمون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 مهر 1382 09:49
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت عین آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد یک جواب ساده به یک سوال پیچیده ؛ جواب : چون همیشه از تغییرات و اعتماد بهشون واهمه داریم ! سوال: چرا باید همیشه از حلول احساسات جدید در وجودمان بترسیم ؟ یه داستان جالب برای همه ی اون هایی از...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 مهر 1382 17:02
جز آستان توام در جهان پناهی نیست سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست عدو چون تیغ کشد من سپر بیندازم که تیغ ما بجز از ناله ای و آهی نیست یه سوال : ببینم عاشق شدن جبریه یا اختیاری ! برنامه ایه یا حادثه ای ؛ کدومش ؟! آدم ها همیشه باید بدون که یه لحظاتی تو زندگی هست که همه چیز دارن و یه لحظاتی هم هست که هیچی ندادن ! یه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 19 مهر 1382 09:15
باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش این سوخته را محرم اسرار نهان باش در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک جهدی کن و سر حلقه رندان جهان باش پرستش و پرسش از چرا پرستیدن شده قصه چرایی عاشق شدن مجنون ! همیشه یادآوری بدیهیات روزمره هم برای دل آدم ها شادی آوره و هم غصه ساز ! حالا این وضعیت زمانی تشدید میشه که یه موضوعی برای شاد شدن...
-
ره دراز است ......
دوشنبه 14 مهر 1382 08:40
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست زلف او دامست و خالش دانه آن دام و من بر امید دانه ای افتاده ام در دام دوست همیشه یاد گرفتن پیمودن راه های دشوار سخت تر از آموزش دادنشه ! همیشه آدم ها رسیدن به درجات درجه بندی شده رو با اختیارات روزمرشون ، با دید روزانه و با احساسات عامیانشون منطبق...
-
نگاهداری از نگاهدارنده ها ........
چهارشنبه 9 مهر 1382 08:50
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را همه گو باد ببر ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا گوییا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر نشستن و دیدن تمام اون چیزایی که یه روزی مال تو بود و دیگه قراره که نباشه تجربه ایه که هر چند سال یه بار برای همه بخوان و نخوان پیش میاد ! یه روز یکی که این حالت براش پیش اومده آروم با لحنی...
-
باید گذاشت و گذشت .......
دوشنبه 7 مهر 1382 12:28
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم تا یکی در غم تو ناله شبگیر کنم دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم یه روز به موسی گفتند سخت ترین لحظه عمرت کی بود ؟گفت اون زمتن که خضر به من گفت : « هذا فراق و بینی و بینک » سخت ترین لحظه تو زندگی آدم ها اون لحظاتی است که باید از اون چیزایی که داره و یه مدتی...
-
شهامت بایدت ........ !
دوشنبه 31 شهریور 1382 09:59
مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق گرت مدام میسر شود زهی توفیق جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق دیدن و ندیدن ، رفتن و نرفتن ، گفتن و نگفتن همه در یک پندارند ! نمی دونم چرا همیشه رسم بر این که باید بعد از یه مدتی آدم ها به جای اینکه به بعد بیندیشن می ایستن و مرتباْ قبل رو مرور می کنن !...
-
اجر صبریست ....... !
شنبه 29 شهریور 1382 07:51
عاشق روی جوانی خوش نو خواسته ام وز خدا دولت این غم به دعا خواسته ام عاشق و رند و نظر بازم و می گویم فاش تا بدانی که به چندین هنر آراسته ام بعضی وقت ها هست که آدم ها تحت تاثیر جو ، هر کاری که بگی می کنن ! یه روز یکی از رندان بازاری گفت : مرا می بینی و هر دم زیادت میکند در دم تو را می بینم و میلم زیادت میشود هر دم نمی...
-
سراپرده عشق ....... !
چهارشنبه 26 شهریور 1382 11:17
شاید که دگر میکده را باز نبینم ساقی بده جامی که گرفتار تو باشم غروب ، دلتنگی ، یک دنیا خستگی ، یک عمر دلواپسی و یک دل متلاطم ! بدترین لحظه تو ایام زندگی اون لحظه هایی است که آدم ها با هم و دور از هم باشن ، بدون هیچ دلیل قانع کننده و موجهی ! خیلی سخته ! مثل تشنه بودن و آب داشتن دردست و ممانعت از خوردن اونه ! یه جور...
-
تازه ترین نگاه ...... !
دوشنبه 24 شهریور 1382 08:24
خوش است خلوت اگر یار ، یار من باشد نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم که گاه بر او دست اهرمن باشد همیشه باور واقعیاتی که با فضای ذهنیمون همگامی ندارن سخته ! همیشه نرسیدن به نگاه هایی که آدم با اونا بودن رو دوست داره خیلی سخته ! احساس و دل آدم یه چیزی می گه ! عقل و برداشت های ذهنی یه چیز...
-
حقیقت فراموش شده .......... !
شنبه 22 شهریور 1382 14:25
به تو پل می زنم از همه بهانه ها و از همه شبانه ها می رسم به تو دوباره نیستی اما یادت اینجاست وقت گل کردن رویاست چرا همیشه باید برای پرواز کردن دو تا بال داشت ؟ چرا همیشه باید برای فرود آمدن با دو پا فرود بیاییم ؟ همیشه تا اونجایی که یادمه اینها سوالهایی بوده که وقتی به جواب دادن بهشون میرسیدیم یا بهتر بگم میرسیدن ، به...
-
چنین دربند ......... !
پنجشنبه 20 شهریور 1382 07:47
ما فاتحان شهرهای رفته بر بادیم ما راویان قصه های رفته از یادیم با صدایی بس رساتر زانچه بیرون آید زسینه می گوییم کس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سکه هامان را چون ما ناظران شاهدان رفته در خاکیم هر قسمی که آدم ها میخورن معنیش این که میخوان یه کاری رو حتما انجام بدن ! بعضی وقت ها آدما قسم میخورن .... تا هستن ٬ حرکت کنن ! تا...
-
شب شکن ..... !
چهارشنبه 19 شهریور 1382 11:23
یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد ......... در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم به آن امید دهم جان که خاک کوی تو باشم در وصف این بزرگ مرد تاریخ فقط میتوان یک جمله گفت .... ـــــــــــــــــــ عاشق ترین عاشق ــــــــــــــــــــــ
-
بهانه ها .... و گریه ها ....... !
شنبه 15 شهریور 1382 14:45
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند من ار چه در نظر یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند از رسیده ها تا نرسیده ها راه زیادی هست که باید طی کنیم ...... ! یه روز دم گوش یه نفر زمزمه کردم که میدونی بزرگترین دشمن من کیه ؟ گفت : جسمت ! گفتم نه ! گفت : روح بلندت ! گفتم نه ! گفت : عشق...
-
چنین عاشق ، چنین سالک ....... !
یکشنبه 2 شهریور 1382 07:58
روزگاریست که سودای بتان دین من است غم این کار نشاط دل غمگین من است دیدن روی تو را دیده جان بین باید وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است هر رفتنی را بازگشتی است و هر بازگشتی را دلیلی ! و دلیل این بازگشت ، برگشت از آن سوی سرزمین مادریم است !
-
هر کجا و هر زمان که باشم بر خواهم گشت....... !
دوشنبه 6 مرداد 1382 10:13
حاشا که من به موسم گل ترک می کنم من لاف می زنم این کار کی کنم مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم در کار چنگ و بر بط و آواز نی کنم از قیل و قال مدرسه ، حالی دلم گرفت یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم سلام به تمام عزیزان و دوستان مجازی ای که حقیقی شدند و حقیقت هایی که بودند......... راستش خیلی برام سخته با حالی که دارم...
-
مرا دریاب ای دل ............. !
یکشنبه 5 مرداد 1382 08:21
صلاح کار کجا و من خراب کجا ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا یه بار ته یه دفترچه خاطرات خوندم : همیشه فکر کردن به خونده ها سخت تر از خوندن فکرهاست ...... ادم ها وقتی که حرف میزنن ممکنه هزاران کلمه رو کنار هم بچینن و جملات سنگینی ببافن و هزارتا ادا و اصول هم...
-
صدای پای عشق چه خوش نواخت .........!
شنبه 4 مرداد 1382 11:25
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم به آن امید دهم جان که خاک کوی تو باشم یه روز یه نفر بهم گفت : همیشه ببین اما از دیده ها هیچ وقت چشمت بر نگیر ... رسیدن آدم ها به هم همیشه یا از سر اجباره یا از سر اختیار! یا از سر کنجکاویه یا از روی غریزه ! نمیدونم یا بهتره بگم که نمیتونم همه رسیدن ها رو نام ببرم ! خیلی زیادن اما...